سید جواد میری، استاد دانشگاه، در بازخوانی اندیشههای «ابنسینای زمان» بیان کرد :
۲۵ آبان هفدهمین سال عروج عالمی است که امام خمینی(ره) وی را ابن سینای زمان خواند؛ فیلسوفی ادیب و مولویشناسی عالم که تفسیر نهجالبلاغه را از جمله آثار پراهمیت وی دانستهاند. محمدتقی جعفری تبریزی مشهور به علامه جعفری (مرداد ۱۳۰۴ – ۲۵ آبان ۱۳۷۷) مرداد ماه سال ۱۳۰۴ در تبریز متولد شد. وی را که یکی از بارزترین شخصیتهای علمی ایران در قرن بیستم دانستهاند؛ پس از گذراندن دوره عالی تحصیلات علوم اسلامی در شهرهای تبریز، تهران، قم و نجف اشرف از محضر آیات عظام «میرزا فتاح شهیدی»، «محمدرضا تنکابنی»، «کاظم شیرازی»، «سیدعبدالهادی شیرازی»، «سیدابوالقاسم خویی» و «سیدمحسن حکیم» کسب فیض کرد.کتاب های وی در زمینه فقه، علوم سیاسی، روان شناسی، علوم تربیتی، معارف اسلامی، هنر اسلامی، مباحث فلسفی و کلامی، سرشار از آرا و نظریات ابتکاری و نوآورانه است.یکی از مباحث مهم در اندیشه علامه جعفری «حیات معقول» است؛ جامعهای که به اعتقاد وی در آن کیفیت زندگی انسانها مبتنی بر عقل و درایت باشد.همچنین به گفته یک استاد دانشگاه در نگاه علامه جعفری وقتی صحبت از جامعه معقول میشود یک اصل کلیدی دیده میشود؛ اینکه جامعهای جامعه معقول است که در آن «شخص»ها به «شیء»ها تبدیل نشوند زیرا نشانه انسان بودن تشخص یافتناش است و تشخص یافتن یعنی نوعی از استعلاء وجودی را در بستر جان خویش به منصه ظهور رساندن. با توجه به اینکه امروز هفدهمین سالگرد رحلت این عالم معاصر است از این رو به سراغ استاد دانشگاه حوزه جامعهشناسی و تاریخ ادیان پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی رفتیم تا مروری بر اندیشه علامه جعفری در باب حیات معقول داشته باشیم. مشروح گفتگوی آفتاب یزد با سید جواد میری را در ادامه میخوانید.
با توجه به اینکه حدود دو دهه از ارتحال علامه جعفری میگذرد چه اهمیتی دارد که امروز درباره گفتمان فکری وی صحبت شود؟ آیا صحبت کردن از علامه جعفری صحبت کردن از یک شخصیت علمی است یا صحبت کردن از اهمیت تفکر حکمی و جایگاه آن در آینده تفکر بشری به معنای اعم کلمه و جایگاه تفکر حکمی در افق تفکر ایرانی است؟
ما وقتی از علامه جعفری صحبت میکنیم از یک فرد کما هو فرد سخن نمیگوییم بلکه از یک سنت عقلانی و حکمی و چارچوب و پارادایم اندیشهای و اهمیت این اندیشه در جهان امروز ما و مشخصا برای جامعه ایران صحبت میکنیم.
یکی از ابعاد اندیشهای بسیار مهم علامه جعفری مفهوم «حیات معقول» بود؛ اینکه علامه جعفری در کتب و آثار مختلف خود به مسئله عقلانیت اهتمام ویژهای داشت و حتی در کتاب «عرفان اسلامی» خود بحثی دارد که حدود ۳۰ سال پیش مطرح کرده بود و در این بحث صحبت از این میکند که در جامعه اتفاقاتی در حال وقوع است که یکی از این اتفاقات مسئله ضدیت یا مخالفت با اندیشه و تعقل است. این بحث اگرچه حدود ۲، ۳ دهه پیش انجام شده است اما اهمیت این گونه بحثها امروز در جهان اسلام به معنای اعم کلمه به شدت احساس میشود زیرا امروز ما با تفکراتی در جهان اسلام مواجه شدهایم که این تفکرات از یک سو داعشی، از سوی دیگر طالبانی و بوکوحرامی و در پس همه اینها تفکر خطرناک ضدعقلی ظاهرگرایانههای دورتادور ما را فرا گرفتهاند.
این وضعیتی است که وجود دارد. در داخل ایران هم با گرایشهایی مواجه هستیم که جایگاه عقل، عقلانیت ، اعتدال، تعادل فکری، تفکر پویا، اندیشه و تدبر در امور اجتماعی و حیات انسان را زیر سوال میبرند که باید به گونهای فقط از دین و مفاهیم دینی یک پوسته و لایه سطحی آن را مدنظر قرار دهیم. در چنین فضایی یکی از نکات کلیدی اندیشه علامه جعفری مبحث عقلانیت و مفهوم حیات معقول است.
منظور از حیات معقول چیست؟
حیات معقول به عنوان یکی از مفاهیم کلیدی در اندیشه علامه جعفری فقط به عنوان یک عنصر انفرادی یا یکی از مولفههای تفکر در عزلت مطرح نیست بلکه به عنوان یکی از مقومهای زندگی اجتماعی بشر مطرح میشود به همین خاطر این سوال برای انسان متفکر پیش می آید که حیات معقول چه ارتباطی با جامعه معقول دارد؛ به عبارت دیگر جامعه معقول چگونه جامعه ای است؟ لوازم ایجاد چنین جامعهای چیست و…
جامعهای معقول است که در آن کیفیت زندگی انسانها مبتنی بر عقل و درایت باشد. برخی صحبت از دینی کردن و از دین تنها معنای ظاهری آن را استیفاد میکنند ولی دین در منظومه معرفتی حکما معنای بس ژرف تری دارد. علامه جعفری دین را در هفت اقلیم متصور میشود. به عبارت دیگر صفت دینی زمانی میتواند محقق شود که منظومه معرفتی انسان دارای هفت ضلع مکمل باشد؛ معرفت علمی، معرفت فلسفی، معرفت شهودی، معرفت اخلاقی، معرفت حکمی، معرفت عرفانی و معرفت مذهبی. مجموع این اضلاع متنوع شناختی، به انسان «فهم دینی» میدهد و اساس حیات معقول میشود.
به عبارت دیگر نحلههایی که دین را فقط در یک سطح ظاهری میبینند و بعد فهم ظاهری خود را از دین مساوی با فهم دینی میدانند بسیار از فهم پیچیدهای که حکمای اسلامی و اندیشمندان پویای ایرانی معرفی کردهاند، دور هستند. به زبان دیگر مباحث دینی کردن علم، کاربردی کردن علوم انسانی، اسلامیسازی دانشگاهها، اسلامیسازی علوم انسانی و اسلامی سازی جامعه که امروز در ایران مطرح است بسیار کژ معرفی شده و بحثهای اصیلی نیستند؛ زیرا زمانی میشود از «دینیشدن» سخن به میان آورد که این ابعاد معرفتی را لحاظ کرد و اساس جامعه معقول نمیتواند از این «فهمهای مکمل» خود را بی نیاز بداند. انسان زمانی میتواند به فهم عمیق و دینی برسد که اضلاع مختلف درک و شناخت را وجدان نموده باشد. به عبارت دیگر، از نگاه علامه جعفری زمانی اندیشهای میتواند پربار و سرشار از فهم دینی باشد که اضلاع تفکر و ساحات مختلف شناخت را به رسمیت بشناسد و با آنها به دیالوگ بپردازد؛ زیرا شناخت علمی یا فلسفی یا شهودی و …
به صورت مجزا و انتزاعی و جدا از هم نباید در نظر گرفته شوند. حال اگر ما این پیش فرض را قبول داشته باشیم، خود این موضوع فضای دیگری از نوع اندیشه را در ذهن انسان میپروراند، اینکه هر کدام از این شناخت ها مانند پنجره ای است که به سمت یکدیگر گشوده میشوند و این، امکان دیالوگ را فراهم میکند. برای مثال اگر به دستاوردهای بشری یا تمدن و فرهنگهای مختلف نگاه کنیم ممکن است هر فرهنگ، اندیشه یا سنت فکری در یک کدام از اضلاع هفت گانه به رشد و پویایی شگفتانگیز رسیده باشد.
در حالی که اگر جامعهای میخواهد مطلوب باشد و به سمت جامعه معقول حرکت کند باید از تمامی این آبشخورها خود را بهرهمند کند. در نگاه علامه جعفری وقتی صحبت از جامعه معقول میشود یک اصل کلیدی دیده میشود؛ اینکه جامعهای جامعه معقول است که در آن «شخص»ها به «شیء»ها تبدیل نشوند زیرا نشانه انسان بودن تشخص یافتناش است و تشخص یافتن یعنی نوعی از استعلاء وجودی را در بستر جان خویش به منصه ظهور رساندن.
به عبارت دیگر، یعنی در جامعه باید برای انسان فضایی فراهم شود که در آن فضا بتواند از شیئیت به سمت تعالی برود که علامه جعفری از این موضوع تحت عنوان «حرکت از شیئیت به سمت شخصیت» تعبیر میکند. فرهنگ یا جامعهای که در آن فضاهایی نباشد که انسانها بتوانند از حالت «چیز» بودن به سمت تعالی و شکوفایی حرکت کنند آن جامعه، یک جامعه معقول نیست.بلکه جامعهای است که علامه جعفری از آن تحت عنوان «حیات محض طبیعی» یاد میکند؛ جامعهای که در آن به جای آنکه عقل، درایت و اندیشه از عوامل و مولفههای اصلی باشند، میل به سمت از خودبیگانگی، فساد، فرسایش رشد خواهد کرد.
حال راه برون رفتن جوامعی که در شرایط حیات محض طبیعی قرار دارند، از این وضعیت چگونه است؟
جوامع برای خروج از این وضعیت نیاز به فهم مکمل دارند. انسان طی تاریخ طولانی خود به انواعی از رویکردها و اندیشهها و فهمها رسیده که یکی از این فهمها، فهم و بینش علمی است یعنی برای شناخت جهانی که در آن زندگی میکنیم ما نیازمند بینشی هستیم به نام بینش علمی. برای شناختن خویشتن خویش باید از دیگر انواع فهمها استفاده کنیم مثل معرفت شهودی و … برای اینکه انسانها بتوانند روابط فیمابین خود را به گونهای تنظیم کنند که در آن شخصیت انسانها محفوظ بماند و روابط انسانها رنگ و بوی انسانی به خود بگیرد نیازمند معرفت اخلاقی هستیم. به عبارت دیگر ما نمیتوانیم با تکیه صرف به شناخت علمی یا فلسفی یا … به جامعه مطلوب برسیم. همان قدر که معرفت علمی یا فلسفی برای شناخت جهان پیرامون اهمیت دارد به همان نسبت برای شناخت دنیای درون نیازمند معارف دیگرو سبک های دیگری از شناخت هستیم.
یکی از مشکلاتی که در تفکر دیسیپلینر و یوروسنتریکی جدید اتفاق افتاده و آن این است که انشقاقی بین حوزه تفکر و حوزه عمل ایجاد شده و سوژه تصور کاذبی کرده است مبنی بر اینکه شیوه زیست او هیچ تاثیری بر شیوه اندیشه او نخواهد داشت درحالی که در نگاه علامه جعفری و حتی در نگاه حکمی، این دو اقلیم (تفکر و عمل) هر دو مکمل هم و یک کل واحد هستند. انسان نمیتواند به شکل ابزارانگارانه زیست کند اما به گونه استعلایی بیندیشد یا بالعکس .
از این رو جامعهای میتواند یک جامعه مطلوب باشد که از هر کدام از انواع معرفت به صورت مکملی بهرهمند شود.
با توجه به گفته های شما جامعه ما اکنون چگونه جامعه ای است؟
در جامعه ایران هم که یکی از دغدغههای مهم نظام سیاسی آن دین و دین محوری است فهم ما از دین بسیار مهم است؛ اینکه ما دین را چگونه میاندیشیم یا فهم میکنیم؟ آیا رویکرد فقهی صرف میتواند فهم دینی ایجاد کند یا صرف رویکردها و قرائتهای علمی میتواند مشکلات نظام ما چه در داخل در سطح سیاسی، اقتصادی، فرهنگ و چه در سطح بین المللی حل کند یا ما نیازمند نگاه دیگری به معرفت دینی هستیم؟
اگر معرفت دینی را آنگونه که علامه جعفری تقریر و مفهوم سازی کرده بفهمیم آن زمان یک فضای گفتمانی دیگری پیش روی ما باز میشود که در آن چشمانداز، ما دچار ظاهرگرایی نخواهیم شد. یعنی وقتی میگوییم معرفت دینی نه اینکه معرفتی مساوی با معرفت فقهی یا معرفت فلسفی و … بلکه آن نوع معرفت را معرفتی دینی میگوییم که هفت اقلیم یا هفت ضلع متفاوت و مختلف را در خود جای میدهد درست مثل یک هفت ضلعی.
حال این هفت ضلع زمانی که به صورت مکمل کنار هم قرار میگیرند در نگاه علامه جعفری تولید معرفت دینی میکنند. اگر از این منظر ما به مسئله معرفت دینی نگاه کنیم آن موقع در بحثهایی که امروز در حوزه علوم انسانی مطرح است- مثل اینکه چگونه علوم انسانی میتواند برای بهبود زیست و شیوه زیست انسان ایرانی و حتی جهان کمک کند- صرف اینکه دنبال این باشیم که نوع تفکر غربی را تخطئه کنیم یا منابع و مراجع فکری اسلامی -ایرانی را جای آن بگذاریم نمیتوانیم به معرفت دینی دست پیدا کنیم. به عنوان مثال ما میتوانیم از اندیشه و شیوههای تفکر ملل و نحل دیگر استفاده کنیم و آن را در ضلع معرفت علمی یا فلسفی قرار دهیم اما مجموعه این نوع اندیشههاست که میتواند در یک کل واحد به ما بینش دینی بدهد. این نکتهای است که کمتر متفکری در حوزه جهان معاصر به آن پرداخته که وقتی ما صحبت از معرفتی دینی میکنیم؛ این معرفت دینی یعنی چی؟ چون در یک نگاه میگویند معرفت دینی آن معرفتی است که منطبق بر ۴ منبع باشد؛ کتاب، سنت، اجماع فقها و عقل. درحالی که در نگاه علامه جعفری منابع دینی یا منابع تفکر دینی بسیار وسیعتر است و کل تمدنهای بشری یا کل حوزههای تفکر انسان را دربرمیگیرد. یعنی وقتی ما میخواهیم بگوییم یک معرفتی، معرفت دینی است فقط مساوی با کتاب، سنت، اجماع و عقل نیست بلکه فراتر از اینها و منطبق بر هفت ضلعی است که هر ضلع در سنتهای مختلف بشری پیشینه بسیار پیچیدهای دارد. اگر ما این موضوع را دربیابیم آن زمان میتوانیم متوجه شویم علامه جعفری برای مثال زمانی که در حال تفسیر نهجالبلاغه یا مثنوی معنوی بوده، چرا در بین اشاراتی که میخواهد درباره مولی علی(ع) یا مولانا صحبت کند، آن را به مثلا داستایوفسکی یا تولستوی ارجاع میدهد. درحالی که ظاهرا اصلا هیچ ارتباطی بین امام علی و مثلا ویکتور هوگو وجود ندارد. از این رو کسانی که منظومه فکری علامه جعفری را به عنوان یک نظام فکری نتوانستهاند مفهوم سازی کنند، به این نتیجه رسیدهاند که علامه جعفری پراکندهگو بوده و نتوانسته مسائل و موضوعات مختلف را در یک دستگاه منظم فکری تعبیه کند. درحالی که اگر به نگاه و دیدگاه علامه از منظری که پیشتر گفتم توجه کنیم متوجه میشویم اتفاقا علامه جعفری به عنوان یکی از متفکران نظاممند در دوران معاصر بوده که توانسته براساس الگوی مفهومی که در ذهنش بوده اضلاع مختلف و متفاوت معرفتی را به عنوان دستگاههای متفاوت فکری مفهوم سازی و بعد بر این اساس به منابع و مراجع فکری بشری رجوع کند؛ به عبارت دیگر منبع تفکر دینی خود را همان منابع کلاسیک اندیشه در نظر نگرفته بلکه یک پهنه وسیع تفکر بشری در تمدنهای مختلف را در نظر گرفته و اینجاست که علامه مفهومی را ابداع میکند تحت عنوان «مفهوم فرهنگ مشترک بشری» و بر این اساس معتقد است انسان در زیست خود در جهان هستی از ابتدای تاریخ تا به امروز یک فرهنگ مشترکی داشته هر چند ممکن است تفاوتهای بسیاری بین فرهنگهای بشری و تمدنهایی که انسان در این جهان خلق کرده وجود داشته باشد اما یکسری مولفههای مشترکی هست که این مولفهها را میتوان در اندیشه متفکران متعالی در فرهنگهای مختلف پیدا کنیم. اگر فرد این پیش زمینه را داشته باشد میتواند بررسی کند ویکتور هوگو در قرن ۱۸ یا داستایوفسکی در قرن ۱۹، امام علی(ع) در قرن هفتم میلادی، کنفوسیوس در ۴ قرن پیش از میلاد مسیح و … همه به گونهای به یک نوع وحدت تفکر رسیده بودند و آن وحدت تفکر زیربنای فرهنگ مشترک بشری است. به عبارت دیگر در جهانی که پر از خشونت است و زیر چکمههای ارتش تروریستها در حال له شدن است ما نیازمند تفکری هستیم که بتواند افقهای متفاوت ولی در ریشه واحد بشری را در زیر یک چتر مفهومی ایجاد کند. مفهوم فرهنگ مشترک بشری یکی از مفاهیم کلیدی مبتنی بر جامعه معقول است؛ انسانی که واجد اندیشه عقلانی است و ضد عقلی نمیاندیشد میتواند این نکته را بپذیرد که فرهنگهای مختلف در بین انسانها در جهان امروزی یکسری مشترکاتی دارد و براساس این مشترکات بشر میتواند به دیالوگ با یکدیگر بپردازد هم در درون جامعه خود و هم با جامعه بینالملل.
اهمیت علامه جعفری نیز امروز برای جامعه ما از این جهت است که توانسته افقی را پیش روی ما قرار دهد. حکمت زمانی میتواند به این معنا تفسیر شود که قدرتی به انسان برای خودسازی و اخلاق محور شدناش میدهد اما در مواردی هم حکمت به ما نگاه و بینشی میدهد که بتوانیم در جهان معاصر مشکلات مستحدثهای که انسان امروزی گرفتار آن شده، افقی پیش رویش قرار دهد.
بنابر تعریفی که علامه جعفری از جامعه مطلوب دارد، جامعه امروز ایران چقدر با این جامعه فاصله دارد؟
یکی از مشکلاتی که خود علامه جعفری هم در کتاب «عرفان اسلامی» به آن اشاره میکند این است که جامعه ما خیلی به سمت ضدعقلی حرکت میکند و یک گرایش ضدعقلی عجیب و غریبی در جامعه ما وجود دارد. مثلا در جایی از این کتاب علامه میگوید: «در سالهای اخیر درباره بیهودگی اندیشه و تعقل و به یک معنای عام از کار انداختن هر گونه فعالیتهای فکری، مقالات و کتابهای فراوانی نوشته میشود و نتیجه این نوع نگاه ما را به سمت ظاهرگرایی و ظاهربینی سطحی بودن سوق میدهد.» این مطالب حدود ۳۰ سال پیش نوشته شده اما من معتقدم اتفاقا امروز تعمیم این حرفها به جامعه بیشتر جواب میدهد و ما به سمتی میرویم که هرچه بیشتر از تعقل، خرد، نقدپذیری و … دور میشویم. برای نمونه نگاهی به وضعیت آموزش عالی، دانشگاهها، وضعیت عمومی جامعه بیندازید. اگر همه اینها را به صورت یک منظومه واحد ببینیم درمییابیم آن چیزی که جامعه را تشکیل میدهد همین ساحات مختلف است و به نظر میرسد این ساحات دچار یک از هم گسیختگی شدهاند، برای اینکه بر این گسستها و انقطاعها فائق بیاییم یک نگاه عقلانی باید داشته باشیم؛ زیرا عقل تنها قدرتی است که در ذهن و جان بشر میتواند صورتهای متنوع و متکثر را به وحدت و نظام مفهومی واحد برساند. اگر ما از تعقل و نقادی خود را به دور کنیم گسستهایی که امروز در جامعه ما و همه حوزههایش مثل سیاست، محیط زیست و حتی در حوزه زیست فردی وجود دارد و هر روز شکافش بیشتر میشود ما را به سمت ویرانی و تباهی خواهد برد.
از این رو نیاز ما به چنین تفکری، نگاه به گذشته نیست بلکه برای یافتن راهی برای فائق آمدن به مشکلاتی است که در حال حاضر و آینده نزدیک پیش روی ما قرار گرفته و میگیرد. از این رو علامه جعفری امروز هم برای ما اهمیت دارد و صحبت از او صحبت از بازگشت به گذشته نیست بلکه دعوت به نگاهی است که میتواند افقی را در آینده تفکر ما ایجاد کند.
امروز در جامعه ما نگاه به علامه جعفری چگونه است؟
امروز برخی در جامعه ما وقتی صحبت از علامه جعفری میشود گارد خاصی میگیرند؛ کسانی که در دانشگاه هستند وقتی صحبت از علامه میشود با نگاه منفی جلو می آیند و میگویند علامه جعفری یکسری صحبتهای کلی کرده و وارد حوزه ادبیات شده و مثنوی را یک تفسیر کشکولی و سطحی کرده است. عده دیگری هم هستند که نگاهشان به علامه جعفری منفی است و معتقدند وی به عنوان یک فقیه یا عالم نباید مثنوی را تفسیر میکرد و به جای آن باید به سراغ تفسیر قرآن میرفت از این رو هم این عده به گونهای علامه جعفری را طرد میکنند هم دانشگاهیها. اما وقتی ما به کنه مسئله نگاه میکنیم باید ببینیم علامه جعفری واقعا دنبال چه پرسشهایی بوده است. من معتقدم علامه جعفری یکی از نادرترین متفکران ایرانی بوده که با نگاه مبتنی بر نگاه حکمی به دنبال پاسخگویی به مسائل مستحدثه بوده است؛ یعنی به گونهای از درون سنت به دنبال این بوده که به مسائل مدرن که انسان امروزی گرفتار آن است بپردازد و فقط یک نگاه باستان شناسانه به مسائل حکمی نداشته است بلکه به دنبال این بوده که حکمت را در جهان معاصر فهم کند و این نگاهی است که با آینده بشریت و آینده انسان ایرانی ارتباط وثیقی دارد.