روز جمعه اول ماه صفر است . صبح دمان عشقت تمام وجودم را فراگرفته و این عادت هر صبحگاه آدینه من است . دوست دارم سخنم را با تو آغاز کنم و از تو بگویم که بی همتایی .
وقتی میگم همانندی نداری سخنی به گزاف نگفتم ، همتا نداری که ……. وقت نبودنت به دلم وعده بدهم شاید « مثلش » را پیدا کنم ! نه ، مگر پیدا می شود ؟
پس کجایی …؟؟ ای همیشه پیدا از پس ابرهای غیبت !
” دلتنگ و بیمارم ، شاید دیدارت درمانم کند ” می ترسم عمرم قد ندهد برای دیدار ، سفرت را کوتاه کن آقا .
آخه دلم به ” مستحبی ” خوش است که گفتند جوابش ” واجب ” است و در این صبح آدینه دل انگیز ، ولی غمبار از نبودنت ، با عشق و ارادت قلبی ، من کار مستحبی انجام می دهم و تو آقا واجبش را بجا آور و دل بیمارم را به یک جواب شاد کن . گر چه خطا کارم ، ولی با هزار امید دلم را برای تیمارداری پیشت آوردم ، ردم نکن آقا ……
السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه ….
حسن دشتی – صبح جمعه ۲۲/۸/۹۴ مصادف با اول صفر ۱۴۳۷