یک عمراشک هایم را در دل حسرت زده ام انباشته ام و همواره انتظار آدینه دیگر می کشم تا ندبه بخوانم و نجواکنان صدایت زنم .
ای باغ آرزوهایم !
می دانم که تو زبان ندبه را بیشتر از هر زبان دیگری دوست داری و خوب می دانم که جمعه ها را خوب می شناسی و هر عصر آدینه در گوشه ای اشک می ریزی …
ای همه دردهایم !
تن رنجورم آماج دردهای صعب العلاج است ، اما از تو درمان نمی خواهم ، فقط آنچه می خواهم در این آشفته بازار تزویر و ریا ، حلاوت فرج توست .
آقا مرا ببخش که آداب نجوا نمی دانم و چگونه سخن گفتن با ” بزرگی ” چون تو را نیاموخته ام ، اما می دانم تو مرا در می یابی ، چون یک عمر اشک هایم را در کوزه حسرت انباشته ام و انتظار جمعه ای را می کشم که جویبار ظهورت از پشت کوههای غیبت سرازیر شود .
نیک آموختم که بهترین انتظار فرج توست و کسی که منتظر است یقینا قلب خود را در اختیار کسی قرار می دهد که به اذن پروردگار ، وجودش را زیر و زبر کند و درونش را متحول سازد .
ای همه آرزوهایم !
در این پگاه آدینه با تمام وجودم آمده ام تا بگویم :
_ من اگر مشتی گناه و شقاوتم ، دلم را چه میکنی ؟
_ با چشم هایم که یک دریا گریسته است چه می کنی ؟
_ به ندبه های من که در هر صبح غیبت ، از آسمان دلتنگی هایم فرود آمده ه اند ، چگونه خواهی ساخت ؟