حسن دشتی ، روزنامه نگار و مدیر مسئول پایگاه خبری تحلیلی تبریز ما /
— واقعه عاشورا را از هر منظر که نگاه کنیم ، درسی عبرت آموز دارد و پند و اندرزی در آن نهفته است . چه آنانی که فقط به جنبه گریستن و گریاندن مد نظرشان است و بصورت سطحی به مسئله توجه دارند و چه آنهایی که فارغ از احساسات درونی ، به قیام عاشورا نگاه عمیق و متعقلانه داشته و واقع بینانه به آن می نگرند .
نگاه ما در واقعه عاشورا بیشتر به یاران حضرت اباعبدالله الحسین (ع) معطوف بوده و جبهه او را مورد تحلیل و گفتار قرار می دهیم و از اندیشه و کردار جبهه مقابل غفلت می کنیم و بوجود آمدن چنین وضعی در مدت کوتاه بعد از رحلت پیامبر را نادیده می گیریم .
روز عاشورا ، روز صف آرایی میان کسانی بود که بیعت را (( حق )) می دانستند و کسانی که بیعت با خلیفه را (( تکلیف )) می پنداشتند . گروه اول ، حق خود می دانستند که بیعت بکنند یا نکنند ، اما گروه دوم عقیده داشتند که تکلیف هر مسلمان ، بیعت با خلیفه مسلمین است و جز این ، عصیان و سرکشی در برابر جانشین رسول الله (ص) و ورود به جرگه خوارج و فتنه گران است . آن همه بی رحمی و قساوت با خاندان پیامبر (ص) از همین مسئله سرچشمه می گیرد .
در مورد قاتلان امام حسین (ع) ، نکته ای مهم وجود دارد که بدون در نظر داشتن آن ، نمی توان فهمید که چرا آنان نوادگان پیامبر را بی رحمانه کشتند و عمل خود را ذخیره آخرت خویش پنداشتند . اکثر آنان که در کربلا برای کشتن امام حسین (ع) و یارانش بی تابی می کردند ، کم و بیش از سابقه ای مقبول در اسلام و در جنگ های امام علی (ع) با معاویه برخوردار بودند و اگر گوشه چشمی هم به وعده های ابن زیاد داشتند ، آن را پاداش حلال می دانستند . پس در واقعه کربلا انگیزه ها فقط مادی نبوده است .
آنان خلیفه را اولی الامر خوانده و منبع مشروعیت دین را خلافت می دانستند و همچنین خلافت را مهم تر از خلیفه پنداشته و حفظ آنرا به رغم همه کاستی ها و ناراستی های آن ، واجب می شمردند .
گروهی از فرماندهان (مانند ابن سعد ) و بخشی از مردم عامی در فاجعه عاشورا ، انگیزه های مادی زودگذر نیز داشتند . در واقع در این فکر بودند که با یک تیر دو نشان بزنند ، هم به وظیفه دینی خود عمل کنند و هم از مطاع دنیا بی نصیب نمانند .
آنچه آنان را در این رویارویی ، انگیزه و اطمینان می بخشید ، عقیده آنان در باره خلافت و جایگاه آن در اسلام بود . آنان دفاع از خلیفه را دفاع از کیان اسلام و عین دین داری می پنداشتند ، چه خلافت در دستان علی (ع) باشد ، چه در دست معاویه یا یزید.
اسفراینی در کتاب ” نورالعین ” نقل می کند : (( وقتی ابن زیاد مردم کوفه را به جنگ با کاروان کربلا فراخواند ، آنان اجابت کردند و گفتند ما رعیت کسی هستیم که بر ما ولایت دارد ، خواه یزید ابن معاویه باشد ، خواه حسین بن علی )) .
شمر ، چگونه شمر شد ؟
شمر نمونه بارز خلیفه پرستی افراطی است . او که در جنگ صفین به طرفداری از علی (ع) جنگید و زخمی هم شد ، به خوارج نپیوست و با امام حسن (ع) بیعت کرده بود ، اما در واقعه کربلا به چنین جنایتی دست می زند .
استدلال شمر و قاطبه مسلمانان ، حضور در جبهه خلیفه بودن است ، که آنرا بر خود امری واجب تلقی می کردند و بقای دین را در قوام و دوام خلافت می دانستند و با حق و باطل کاری نداشتند و اطاعت بی چون و چرا از ولی امر مسلمین را واجب می شمردند و همین سبب گمراهی آنان و دست زدن به جنایت عظیم در تاریخ بشریت شد .
داستان شمر ، داستان بسیاری از قساوت پیشگان تاریخ خلافت است . آنجا که شخص پرستی و افراطی گری در جهت قدسیت بخشیدن به اشخاص به اوج اعلا می رسد و از دل آن پرستش افراط گرایانه ، جنایت عظیمی خلق می شود ، همانند واقعه عاشورا .
برای شمر ، حق یعنی در سپاه خلیفه بودن ، چه خلیفه یزید باشد ، چه حسین . برای او حق یعنی کشتن کسی که در برابر خلیفه و خلافت اسلامی بایستد ، اگر چه پسر پیامبر (ص) باشد .
شمس الدین ذهبی ، مورخ نامدار ، در شرح حال شمر بن ذی الجوشن می نویسد : (( ابواسحاق سبیعی نقل می کند که شمر ، پس از نماز ، به درگاه خداوند این گونه دعا می کرد : خداوندا ، تو می دانی که من انسانی شرافتمندم . پس مرا بیامرز ! بدو گفتم : خداوند چگونه تو را بیامرزد که نواده پیامبرش را کشتی ؟ شمر گفت : وای بر تو ! ما چه باید می کردیم ؟ رهبران ما به ما دستور دادند و ما از آن سرپیچی نکردیم . اگر با دستور رهبران خود مخالفت می کردیم ، از خران باربر ، فرومایه تر بودیم . ))