مدارای کنونی در حیطه خطوط قرمزی که تاکنون صلب و سخت بوده اند، با سه گانه احمدی نژاد و مشایی و بقایی و اجازه تکتازی دادن به آنها در میدان خطوط قرمز در حالیست که همین نظم حرکت های بسیار بسیار کم خطرتر و اساساً بی خطر اصلاح طلبان و تحول خواهان را در بسیاری از مواقع برنتابیده است.
الف» سیر عجیب پروسه بازداشت کوتاه مدت بقایی و دخالت احمدی نژاد برای آزادی وی، وقایع و گفته های آشکار و پنهان «یاران بهاری!»، سرود خوانی و کلیپ های کوتاه منتشر شده از سخنان و موضعگیری آنها بعد از آزادی بقایی، همه و همه هر ناظر و تحلیلگر وقایع ایران را وادار می کند، انگشت حیرت بر دهان گزد و به نوعی دچار «هاج و واجیسم!؟» گردد، بازداشتی که وثیقه۲۰ میلیاردی اش را بنا به گفته پایگاه رسمی این جریان «عده ای از مردم !؟» تأمین کرده اند.
ب» نظم مستقر سیاسی نشان داده که «خطوط قرمزی اساسی و بنیادین» دارد و بر سر این خطوط قرمز با هیچ کس و هیچ جریانی و هیچ رسته و گروهی، سَر تعارف ندارد و هر کس بخواهد این خطوط را تغییر دهد و یا دستکاری کند و یا احیاناً از آنها عبور نماید، به جدّ برخورد می نماید و مدیریت سخت افزاری در حوزه های خطوط قرمزی را بر مدارای نرم افزاری رجحان می دهد چرا که نظم مستقر بخوبی آگاه است، اجازه دادن به ورود مؤلفه سیّالیّت در نظم خطوط قرمز، منجر به واپاشی سیاسی خواهد شد.
ج» مدارای کنونی در حیطه خطوط قرمزی که تاکنون صلب و سخت بوده اند، با سه گانه احمدی نژاد و مشایی و بقایی و اجازه تکتازی دادن به آنها در میدان خطوط قرمز در حالیست که همین نظم حرکت های بسیار بسیار کم خطرتر و اساساً بی خطر اصلاح طلبان و تحول خواهان را در بسیاری از مواقع برنتابیده و برخورد نموده است، همین دوگانگی برخورد موجب دامن زدن به شایعاتی در افکار عمومی و حتی در بین تحلیلگران شده و مسائلی را سبب گشته است که خیلی با عقل محاسبه گر حوزه سیاست ورزی و امر سیاسی در ایران متناسب نیست.
د» از ابتدای انقلاب تاکنون بقای جمهوری اسلامی بر هر امر دیگری برتری داشته است و بزرگان نظام بارها به طور مستقیم و یا تلویحی و ضمنی، حفظ نظم مستقر را از اوجب واجبات دانسته اند و تعطیلی موقت بعضی از قوانین را به نفع استمرار نظام حاکمیتی توصیه نموده و برتری داده اند. حال به نظر می رسد، پندار و گفتار و کردار «بقاییسم» به نوعی به مبارزه با اصل «بقای» نظم مستقر گرایش یافته و به نوعی بقای «بقاییسم» را به «بقای» جمهوری اسلامی رجحان داده و نوید تغییرات و دگرگونی های اساسی داده است.
این حرکات را از مناظر مختلفی می توان نگاه کرد امّا در کلیت میتوان قضیه را به چند مورد فروکاهید: یکم آنکه اگر خطوط قرمز برخلاف صلبی و سختی پیشین دچار سیالیت شده در این صورت این «سیّالیّت» باید شامل همه نیروها و جریانات سیاسی بازیگر درون نظم مستقر سیاسی فعلی باشد. دوم آنکه «بقاییسم»، مدارک و مشاهدات و تجربت هایی در انبان دارد که می خواهد آنها را نگه دارد و در روز موعود آشکارشان کند و به طور جدّ به عرصه قدرت بازگردد– و هنوز بنابه تحلیل داخلی خویش، حتی با وجود رد صلاحیت احمدی نژاد و بقایی در انتخابات ریاست جمهوری روز موعود فرا نرسیده است–و همین امکانات انباری شان، برخورد جدی با آنها را دشوار کرده است و سوم آنکه نظم مستقر، جریان «بقاییسم» را آنقدر جدّی نمی پندارد که خواهان هزینه دادن جدّی برای حذف جریان «بقاییسم » باشد و آن را عملیاتی نماید.
و» کوته نکته پایانی آنکه، نگارنده سَرِ آن دارد که مورد سوم اشارت شده در بند پیشین، به واقعیت و عقل سلیم بیشتر نزدیک است و بنا به تکیه بر این تحلیل، تصمیم گیران اساساً جریان «بقاییسم» را آنقدر جدّی نمی پندارند که بخواهند برایش هزینه کنند، امّا مطمئناً در زمان موعود اگر لازم باشد؛ «بقای» نظم مستقر را بر هر «بقایی» دیگر رجحان خواهند داد و نوعی دیگر مسأله را مدیریت خواهند کرد.
محمدآزاد جلالی زاده