همان روزی که وارد استودیوی ۱۱ رسانه ملی شد و مقابل دوربین ها قرار گرفت کاملا می شد از چهره او دل آشوبگی اش را حس کرد . یک جور بیقراری و بر آشفتگی سیاسی؛ تعجیل عجیبی داشت در حمله به روحانی و جهانگیری. از همه خط قرمزها عبور کرد؛ هر چه در دل داشت گفت. درست شبیه همان احمدی نژادی که مردم سال ۸۸ در مناظره ها دیده بودند . مثل او حرف می زد مثل او حمله می کرد و مثل او دفاع می کرد. حتی مانند او کاغذ بلند می کرد و سند بازی می کرد .
حالا از انتخابات ۲ ماه گذشته؛ او بازی را باخته ؛ یک ملودرام سیاسی آن هم برای کسی که ۲ بار تجربه نامزدی در انتخابات و باخت را داشته است. روزهای او در این چند وقت عجیب و غریب می گذرد . یک چشمش با دلواپسی به بهشت دوخته شده تا ببیند صندلی اش را به چه کسی باید تحویل دهد و یک چشم دیگرش با دلخوری به گذشته سیاسی اش دوخته شده که یادآور خاطرات چندان مثبتی برای او نیست .
روزهایی که برای او می گذرد دلهره هم دارد؛ این دلهره برای زمانی است که او به آینده نگاه می کند . به سال های پیش رو، به اینکه می داند سخت است بخواهد دوباره نامزد انتخابات شود ، به اینکه می داند جماعتی که پشت او را در انتخابات خالی کرد و به ستادهای هم جناحی اش اسباب کشی کرد بعید است در این سال های پیش رو حتی یادی هم از او بکند . می داند حکم بازنشستگی و خداحافظی اش را امضا کرده اند بی آنکه تودیع و معارفه ای را شاهد باشد. شاید همین پس و پیش هاست که او را دست به قلم گرده تا نامه ای بنویسد پر از دلهره، پر از دلخوری ، پر از گلایه با فرمانی عجیب و غیر منتظره . او عصیان کرده ؛ فرمان شورش بدنه علیه راس جناح را صادر کرده است . همین هم شده که از دیروز باز در صدر رسانه ها قرار گرفته ؛ روی ویترین روزنامه ها نشسته تا خداحافظی احتمالی و قریب الوقوعش از سیاست چندان هم بی سر و صدا نباشد .
قالیباف نامه ای نوشته که سر به مهر نیست ؛ خواسته که همه بخوانند ، خواسته که همه بدانند نسبتش را با کسانی که شاید به باور او اگر چرخش آنها نبود شاید او می توانست بعد از ۱۲ سال بالاخره رویای رییس جمهور شدنش را محقق شده ببیند؛ شاید!
باید این نامه را تحلیل کرد اما قبل از آن باید به رفتار شناسی او در این چند وقت پرداخت و البته به ریخت شناسی رفتار اصولگرایان با او پرداخت ؛ آنچه باعث شده که او اینچنین به اعتراض برخیزد .
مرد تنهای انتخابات
هر چه قدر هم اطرافیانش تکذیب می کردند یا خودش می گفت که برنامه ای ندارد اما اقداماتش آنچنان انتخاباتی بود که هیچ شکی باقی نمی گذاشت که او باز عزم پاستور کرده است . همین هم شد ؛ بالاخره جلسات محرمانه اتاق کارش به این نتیجه رسید که باید از آقای کاندیدا رو نمایی کند . او قرار نبود قالیباف ۸۴ باشد قرار هم نبود شباهتی به قالیباف ۹۲ داشته باشد ، تیم هدایت کننده قالیباف از او یک کاراکتر جدید و البته عجیب ساخت . او این بار قرار نبود خلبان باشد قرار هم نبود کت شلوار پوشی باشد که آمده است حرف هایی برای طبقه متوسط بزند . او را تبدیل کردند به آدمی که اصلا شبیهش نبود کسی که قالیباف فرسنگ ها با او فاصله داشت . شخصیت او ملغمه ای شد از کپی کاری های متعددی از افراد گوناگون . فردی که خودش تمام مشخصات ۴ درصدی ها را داشت و سمت ۹۶ درصدی ها ایستاده بود . گمانش این بود که اگر لباس دو جیب بپوشد و آن را روی شلوارش بیندازد شبیه همان آدم هایی می شود که می خواهد حامی آنها باشد . او با همه این اشتباهات فاحش آمد، با این امید که جناح به حمایتش بر می خیزد . شرط کرده بود که اگر نامزدی من را می خواهید کس دیگری نباید نامزد باشد یا اگر کسی آمد چندان فرد جدی نباشد تا مبادا خطری او را تهدید کند.
همه حرفش هم گویا در همان روزهای آخر عدم نامزدی جلیلی بود . کابوسی که تا لحظه آخر ثبت نام هم او را رها نکرد تا آنجا که گفته اند شایعه حضور جلیلی در یکی از کوچه های نزدیک فاطمی برای ثبت نام در لحظه آخر او را نارhحت و پریشان کرده بود و حتی در این میان از تلفن های متعددی گفته اند که اعتراضات او را منتقل کرده اند به سران جمنا برای جلوگیری از عهد شکنی .
قالیباف شاید هرگز فکر نمی کرد نامزدی که به صورت وی آی پی و ویژه در ماه آخر وارد معادلات انتخاباتی شده بتواند به همین زودی اسباب یک ناکامی دیگر را برای او مهیا کند .
ثبت نام که تمام شد ناگهان همه چیز با سرعتی خیره کننده در حال تغییر بود . او با چشمان خودش می دید که سعید جلیلی که خودش به میدان نیامده چگونه ساختمان محل کارش در خیابان پاستور را که زیردستانش نام آن را قرارگاه گذاشته اند به قلب تپنده ستاد رییسی تبدیل کرده و اتفاقا به خوبی هم می دید که چگونه ستادهای انتخاباتی اش در شهرستان و استان های مختلف چگونه با سرعت خالی شده و بعد از آن تبدیل به کمپین ابراهیم رییسی می شوند . قالیباف دست تصمیم سازان پشت پرده جناح را خوانده ود اما خیلی دیر ؛ آنقدر دیر که دیگر غرورش اجازه کناره گیری را به او نمی داد. شاید هم افتاده بود سر لج ، هر چه بود او در همان زمینی بازی می کرد که همان افراد پشت پرده می خواستند . ناگهان سراپا احمدی نژاد شده بود از بس که فهمیده بود همه چیز را باخته است .
زمان اما برای او تمام شده بود چاره ای نبود باید کنار می رفت ؛ نامه را نوشت ، نامه رفتن در همه روزهای آخر و نزدیک به انتخابات . شایع است که او در همان جلسه ای که همین نامه را می خوانده که مشاورانش برایش نوشته بودند گفته است :«این ها هر وقت یک قربانی می خواهد سراغ من را می گیرند »
حسین قربانزاده که همه جا با او بوده است و فرد مورد اعتماد قالیباف است آن روزها را اینگونه روایت می کند :« اگر آقای رئیسی نبود، قطعا برد آقای روحانی با ۲۴میلیون در دور اول رخ نمیداد. من ۳ درصد را قبول ندارم بسیار متفاوت بود. هر اصولگرایی با قالیباف مشکل داشت بین قالیباف و روحانی به روحانی رای نمیداد مگر اقلیت ناچیز. خوشحالترین فرد بعد از کنار کشیدن قالیباف، روحانی بود. چون آرای خاموش تکلیفشان مشخص شد. »
او البته ادامه داده است :« ما در بحثها و مشورتهایی که داشتیم معتقد بودیم که آقای رئیسی کنار بروند بهتر است مخصوصا که اگر آن شوک هم بیاید حتما تأثیر بهتری دارد، اما به هر دلیلی آقای رئیسی تصمیم گرفت کنار نرود. خب طبیعتا یک بخش اقبالی بود که ایشان میدید؛ در استانها اقبال ایشان خیلی بیشتر از آقای قالیباف بود. در جمعهایی که میآمدند طبیعتا آنها جمعهایی هستند که نمیشود با آنها قضاوت آرا داشت. چون ١٠ برابر آنها در خانه نشستهاند و نظر و تصمیم دارند و غیر از آن هم بالاخره اتفاقی که افتاد این بود که بالاخره حتما مشورتهایی هم داشتهاند. با یک افرادی مشورت کردهاند و نظر داشتهاند و احساس کردهاند که نه نباید کنار بروند و این کنارنرفتن آنها باعث شد آقای قالیباف تصمیم بگیرد که بماند دونفری رقابت کنند یا برود و آن شوک را ایجاد کند.آقای رئیسی کنار نرفتند. حالا اینکه گفتند یا چطوری گفتند، اینها ملاحظات داخلی هستند که من خیلی نمیتوانم در موردش اطلاع دقیق بدهم. ولی نکته این است آن چیزی که من و شما دیدیم این بود که آقای رئیسی کنار نرفتند. آقای قالیباف باید تصمیم میگرفت که بماند دونفری یا برود و طبیعتا این کناررفتن ایشان این شوک را ایجاد میکرد. ما امیدوار بودیم حداقل با این شوک بخشی از این انرژی به وجود بیاید که تا یک حدی هم این انرژی ایجاد شد ولی نتوانست این انرژی در حدی رأی آقای روحانی را بریزد که به دور دوم کشیده شود یا اتفاق دیگری بیفتد. آقای قالیباف با مصلیرفتن و اعلام حمایت از آقای رئیسی عملا تمام توانش را گذاشت که بتواند همه اعتبار و اقبال عمومیای که دارد به سمت آقای رئیسی سوق بدهد. ولی بالاخره همان پیشبینیهایی که در نظرسنجیها بود درست درآمد و بخش عمدهای از آرای آقای قالیباف با وجود بیانیه و اعلامی که ایشان داشتند به سبد آقای روحانی رفت. »
قالیباف کنار رفت ؛ یک شکست دیگر برای او ؛ شکستتی پرهزینه تر از دو شکست قبلی . او کنار رفت نه به خاطر اینکه جناح به وحدت برسد شاید بیشتر به خاطر اینکه فهمیده بود با همه حرف هایی که زده با همه ادعاهایی که داشته با همه احمدی نژاد شدنش ، شانس و اقبالش رخت بسته و او هم باید چمدانش را ببند و برای اسباب کشی از ساختمان بهشت به جایی که هنوزمعلوم نیست آماده باشد .
نامه بازی آقای شهردار
حالا که بازی تمام شده محمد باقر قالیباف بازی تازه ای را آغاز کرده، نامه ای نوشته پر از گلایه و البته با رمز نگاری های مختص خودش. نامه کدهایی دارد که کسانی که در درون جریان راست رشد یافته اند، قادر به کشف رمز های آن خواهند بود .
این نامه جدای حاشیه روی ها و حرف های تکراری دو بخش بسیار مهم دارد : یکی آنجا که می نویسد« شما امیدوارانه، فعالانه و آتشبهاختیار وارد صحنه شده، منتظرِ اقداماتِ از بالا به پایین در جریانِ اصولگرایی نباشید؛ زیرا تحلیلِ رفتارهایِ پس از انتخاباتِ برخی دوستانْ نشان میدهد تصمیمگیری در این مورد در رأسِ جریانْ همچنان دچارِ اختلال است» : محمد باقر قالیباف عصیان کرده است این صریح ترین تفسیری است که میتوان از این سطور نامه داشت . او خواسته شورشی راه بیاندازد از بدنه علیه راس . او فرمان یورش به تصمیمات تصمیم سازان داده است . او سران جناح با عیوبی مشخص که مهمترین صفتش اختلال است نشانه گذاری کرده است و خواسته تمام تلاشش را بکند تا آنها را بی اعتبار کند مقابل بدنه . این شاید هزینه ای است غیر منتظره برای کسانی که به اعتقاد قالیباف باعث حال و روز این روزهایش شده اند .
بخش مهم دیگر این نامه آنجاست که او می گوید :« به این باور رسیدم که «تغییر اساسی در نحوه کنش جریان اصولگرایی» یکی از مطالبات اصلی امروز شما جوانان مومن و دلسوز انقلاب و کشور است. امروز دیگر روشن است که اصولگرایی باید با حفظ مبانی و ارزشهای انقلابی جمهوری اسلامی، در نگرش و شیوه سیاستورزی خود متحول شود و با گفتمان و چهرههایی نو، حرکت در راستای «نواصولگرایی» را هرچه زودتر آغاز کند.»
او در واقع خواسته با گذار از اصولگرایی رسیدن به نواصولگرایی را وعده دهد ، همان وعده شیرین و فریبنده ای که روزگاری تحولخواهان جناح را با محوریت رهپویان روی صحنه آورد و روز دیگر جبهه پایداری را به سپهر سیاست ایران تحمیل کرد .
محمد باقر قالیباف از همین دیروز که این نامه را نوشته با موجی از واکنش های طیف های مختلف اصولگرایان مواجه شده است . حملات سنگین پایداری هایی که او را به سخره گرفته اند و سنتی هایی که از تز گذار از اصولگرایی او رنجیده اند و او را نکوهش کرده اند. همین هم هست که باز داستان برای قالیباف دراماتیک شده است .سوال مهم این جاست که او این نامه را برای کدام بدنه نوشته ، همان ها که حاضر به همراهی او در انتخابات نشدند ؟ شاید مرور این ۱۲ سال به ما بگوید متهم بزرگ پرونده ورود و خروج ناموفق قالیباف به سیاست کسی نیست جز خودش با همه تصمیماتی که داشته است.
این نامه و واکنش ها به آن نشان می دهد که قالیباف باز تنها مانده ؛ او همین روزها برای مدتی نامعلوم از سیاست ایران می رود ؛ تنهای تنهای تنها .