… به دوستان به غایت اصول گرا موکدا توصیه میشود که به جای بدگویی به مردم یعنی همان امت آگاه، متعهد و انقلابی پیش از انتخابات! و به جای تحلیلبافیهای ناشیانه و یا خدای ناکرده مغرضانه، در پی درمان انگشت خود شکسته خود باشند…
در دهه شصت بود که در فضای خاص پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بر اساس تئوری صدور انقلاب اسلامی و نقش محوری و کانونی ایران برای سیاستگذاری و هدایت امت اسلامی، لقب ام القرای اسلام توسط محمدجواد لاریجانی یکی از نظریهپردازان و مدعیان پیشتاز و مطرح جریان اصولگرایی امروز، به جمهوری اسلامی ایران داده شد و بر این اساس، تهران هم لقب پایتخت ام القرای اسلامی به معنی مادر کشورها و جوامع اسلامی را یدک کشید و در مقام و منزلت این شهر، قلم فرساییها و تئوری پردازیهای زیادی به عمل آمد به نحوی که به راحتی میتوان در برنامهها و اسناد راهبردی تهیه شده به ویژه توسط شورای شهر و مدیران اصولگرای تهران، تاثیر و نشانههای چنین اندیشهای را دریافت.
اینک در دورانپسا تحریم و پسا انتخابات اخیر، تهران و به ویژه تهرانیها به گونهای دیگر، مورد عنایت و محبت ویژه عالیجنابان دیگری از سوی طیف مدعی اصولگرایی قرار گرفته است. با این تفاوت که این بار نه تنها دیگر نشانهای از تعریف و تمجیدهای اغراق آمیز از پایتختام القرا نیست، بلکه در کمال تعجب و ناباوری، از سوی همان جریان، به لقبپایگاه اصلی ضدیت با ولایت فقیهمفتخر شده است!
اخیرا شیخ جعفر شجونی که به درست یا غلط، به عنوان یکی دیگر از چهرههای مطرح و مدعی اصولگرایی در کشور شناخته میشود و تا زمانی که از طریق بزرگان اصلی و مطرح این جریان تکذیب نشود، به نظر دریافت این چنینی از جایگاه ایشان در جریان مذکور، با واقعیت سازگار باشد؛ در ادعایی به غایت عصبی، بدون هیچگونه مستند علمی و دقیقی، تهران را پایگاه اصلی ضدیت با انقلاب و ولایت فقیه قلمداد نموده است (در مصاحبه با سایتها).
در این میان، در مقایسه با ادعای عجیب آقای شجونی، با آن ادبیات خاص خودشان، یک ادعا و اظهار نظر جالب و ظاهرا زیرکانه و نقادانه دیگری از سوی آقای وحید یامین پور، چهره رسانهای منتسب به شاخه تندروی جریان اصولگرایی که از دل شرایط انتخابات پر حاشیه سال ۸۸ رخ نمود؛ نظرهای تحلیل گران و بازیگران صحنه سیاسی را در فضای پسا انتخابات به خود جلب کرد: اصولگرایان در تهران از یک رقیب سیاسی شکست نخوردهاند، بلکه این کنش سیاسی (رای مردم تهران) ، تجلی یک سبک زندگی است (به نقل از خبرگزاری دانشجو).
اگر در متن ادعای وی نیز دقت شود، ادعای جناب شجونی تایید میشود ولی ایشان نیز با ادبیات خاص خودشان و با سیمایی اتو کشیدهتر و فرهنگیتر. وی معتقد است: این شکست بیش از آنکه سیاسی باشد، فرهنگی و تمدنی است. تهران شهری است با انبوهی از جمعیت متعلق به طبقه متوسط جدید شهری، پیچیده در سبک زندگی شبه مدرن با مطالبات شبه روشنفکرانه. آنچه روشن است اینکه رای بخشی از مردم تهران عموماً قداست زدایی شده و عرفی و حامل ارزشهای غربگرایانه است.
وی با منتسب کردن تهرانیها به ویژه جوانان تهرانی به ویژگی ناآگاهی و بیتفاوتی میگوید: من نتایج انتخابات در تهران را از جنس واکنش جوانان به فوت مرحوم پاشایی درک میکنم. آنها نیاز داشتهاند بواسطهی یک رای متفاوت، تفاوتهای خود را ابراز کنند و از اینکهدیگریمنسجم به حساب میآیند، لذت ببرند. مبتنی بر منطق این نویسنده و به ظاهر صاحب نظر محترم جریان اصول گرایی، به نظر میرسد جوانان تهرانی، علاوه بر اینکه ناآگاه، غرب زده اند، اهل عقده گشایی نیز تشریف دارند! وبه دنبال فرصتی برای ابراز وجودند. فرقی نمیکند این فرصت از مرگ یک خواننده جوان پاپ به دستاید یا از انتخابات! در این جا مخاطب ایرانی علاقه مند به سریالهای تلویزیونی، به یاد دختر جوان ماشاا… در مجموعه تلویزیونی خانه به دوش رضا عطاران میافتد که شرایطی که پدر و خانواده درگیر دهها مشکل ریز و درشت است؛ تنها دغدغه او این است کهمن چی بپوشم؟ و دیگر هیچ. حالا فرقی هم نمیکند چه عروسی باشد و چه عزا! فقط به دنبال فضایی است که خودی نشان دهد!
به راستی معلوم نیست در این فاصله فقط چند ساعت پس از مشخص شدن نتیجه انتخابات اخیر، چه بر سر تهران و تهرانی آمده و چه اتفاقی در این پایتخت ام القرای اسلامی روی داده است که اینگونه سیر قهقرایی طی کرده و در مسابقه ضدیت با انقلاب، نظام و رهبری، گوی سبقت را حتی از تل آویو و واشنگتن و لندن ربوده و تبدیل به مرکزیت فتنه و مخالفت با ولایت فقیه شده است؟! واقعاً آیا تهران در این فاصله زمانی بسیار کوتاه، با سرعت مافوق تصور که در هیچ یک از نظریهها و تئوریهای سیاسی، فرهنگی و جامعهشناختی این سرعت به ثبت نرسیده، ناگهان دچار تغییرات عمیق و گستردهای در این حد شده و فاصله عرش تا فرش را با این سرعت طی کرده است؟
با این حساب اگر این گونه تحلیلهای تئوری پردازان اصول گرا واقعیت داشته باشد، به نظر شما ایراد اساسی کار از کجاست؟ آیا تمامی اندوختهها و آموختههای مردم تهران از اسلام، انقلاب و نظام با یکترفند و فتنه دشمنان برباد رفته است؟ کدام دشمن قوی و مقتدری است که در اندک زمان ممکن، توانسته است چنین تغییرات عجیب و باورنکردنی را در میان شهروندان تهرانی ایجاد کند و این مقاومت همیشگی و ستودنی آنها را بشکند؟ چگونه چنین تحول شگرفی را در حداقل زمان ممکن، مدیریت کرده است؟ ! اگر این گونه است، پس چرا همیشه اصرار و ادعا داریم دشمنان ما در مقابل ما خوار و ناتوانند؟ آیا پذیرش این تحلیلها نشان دهنده ضعف و سستی ما و توانمندی و اقتتدار دشمن نیست؟!
البته اگر این گونه تحلیلها را فقط با اندکی احتمال و تردید در بروز سوءبرداشت و استنباط نادرست از چیستی و بستر این تحولات ادعایی عزیزان اصول گرا بنگریم، شاید بتوانیم پاسخهای مناسبتر و درستتری برای آن بیابیم. برادران و دوستان ارجمند اصول گرا! آیا اگر جناح شما همانند مجلس هفتم، هشتم و نهم و یا انتخابات ریاست جمهوری نهم و دهم، همچنان پیروز عرصه انتخابات اخیر نیز بود، آیا باز هم این گونه تحلیل میکردید؟ آیا شما از پیروزی دوباره جناح اصولگرا در تهران کاملا نا امید شدهاید که چنین تحلیلهای خانمان سوزی ارائه میدهید و تیشه بر ریشه خود میزنید؟! و یا اگر دوباره شاهد پیروزی را در آغوش بکشید، اندیشهورزی سیاسی و تحلیلهای تان متفاوت خواهد شد؟ و مردم تهران همان امت خدا جوی همیشه در صحنه ومدافعان سرسخت نظام و ولایت خواهند شد؟!
این چه سری است که وقتی به مانور سیاسی و قدرت در عرصه ملی و بینالمللی نیاز داریم، قدرت نماییها و صلابت مردم در صدر اخبار، گزارشها و تحلیلهایتان مینشیند و راهپیماییهای میلیونی و صفوف مردم خداجوی و ولایی آن، بارها و بارها و گاهی به شکل اغراق آمیز، شعاری و البته آزار دهنده در صدا وسیما نمایان و پایدار میشود! ولی وقتی رأی آنان خلاف خواستهها، امیال و دیدگاههای جریان ما، مهر تأیید بر خواستهها، امیال و دیدگاههای جریان دیگری میزند، به ناگاه پی میبریم که فریب دشمن را خورده و از اوج ایستادگی و مقاومت و حماسهآفرینی در رویدادهایی مانند ۲۲ بهمن، یکباره به عمق درههای ضلالت و گمراهی غلتیده و تبدیل به مردمان ناآگاه و نابینایی شدهاند که بیبیسی، داعش و تکفیریها آنها را هدایت میکنند!
حتماً حکایت فردی را که نزد پزشک رفت و از درد منتشر در سراسر وجود خود شاکی بود را شنیدهاید. به پزشک گفت که انگشت به هر جای بدن خود میگذارد، آنجا درد میکند و فریادش بلند میشود. پزشک گفت عزیزم اجازه بده من هم معاینهای بکنم. سپس شروع کرد به لمس بدن بیمار. به قسمتهای مختلف اندام بیمار با انگشت فشار میآورد و سؤال میکرد که آیا درد میکند؟ بیمار با تعجب میدید که نه دردی ندارد و پاسخش قطعاً نه بود و تجویز پزشک در انتهای معاینه این بود که برادر انگشت شکسته خودت را گچ بگیر تا حالت بهتر شود. و یا به تعبیر مولانای بزرگ که از نوابغ اندیشه و هستیشناسی بشری و پرورش یافته تفکر ناب ایرانی – اسلامی است: پیش چشمت داشتی شیشه کبود زان سبب عالم کبودت مینمود.
این گونه ادعاها علاوه بر توهین به شعور و اندیشه ایرانیان، نه تنها هیچ کمکی به پیشبرد اهداف، آرمانها و برنامههای نظام و کشور نمیکند، بلکه میتواند از طریق دو قطبیتر کردن جامعه و ایجاد شکاف و اختلاف از نوع مرکز- پیرامون، ضربات جدی به پیکره نظام و وحدت و انسجام ملی در کشور وارد سازد. لذا اثرات مخرب چنین ادعاها و تحلیلهای تند، ناآگاهانه و غرض ورزانه را، میتوان بسیار شدیدتر از آسیبهای حوادث ۸۸ ارزیابی کرد.
به عنوان یک مدرس دانشگاه که دارای اندکی دانش و تجربهای در حوزه مدیریت شهری تهران است و شناخت خوبی از ظرفیتهای ملی، منطقهای و جهانی تهران دارد، اکثریت مردمان تهران به ویژه جوانان آن را بسیار مومن، متعهد و علاقه مند به انقلاب و نظام میدانم که در عین حال به ناعدالتی، انحصار طلبی، رانت خواری و شیوه تعامل نهادهای تحت حاکمیت اصولگرایان به ویژه نهادهای مذهبی، فرهنگی و اجتماعی، نقد جدی دارند و علاقه مند به اصلاح این رویکردها و رویههایند نه مقابله با انقلاب و آرمانها و دستاوردهای گرانقدر آن!
به دوستان به غایت اصول گرا موکدا توصیه میشود که به جای بدگویی به مردم یعنی همان امت آگاه، متعهد و انقلابی پیش از انتخابات! و به جای تحلیلبافیهای ناشیانه و یا خدای ناکرده مغرضانه، در پی درمان انگشت خود شکسته خود باشند. تب خود را کنترل کنند و همزمان عینک کبود خود را عوض کنند. دوستان و بزرگان اصولگرا! چرا به خاطر یک دستمال بازار قیصریه را به آتش میکشید و با دستان خودتان این سرمایه عظیم اجتماعی را نابود میکنید؟ مگر غیر از این است که حق تعیین سرنوشت و انتخاب آزادانه، جزو اصول اولیه و پایدار گفتمان انقلاب اسلامی است. در اندیشه امام خمینی (ره) رهبر، معمار و بنیانگذار فقید انقلاب، همواره بر این اصول تأکید گردیده و رهبر معظم انقلاب نیز صیانت از آرای مردم را حق الناس دانسته و همواره به حمایت و پشتیبانی خود از نتیجه انتخابات آزادانه مردم، تأکید نمودهاند.
حال شما را چه شده است که به جای درون کاوی و ریشه یابی صحیح شکست سنگین خود که به اعتقاد نگارنده ناشی از عملکرد ناامید کننده شما در دولت و مجلس و دیگرتریبونهای عمومی بوده و موجب یاس و ناامیدی مردم از رفتارهای غیر اصولگرایانه شما در دهه اخیر شده است؛ این چنین بیصبرانه و ناعادلانه انتخاب درست مردم تهران را به چالش میکشید؟
آیا شکست اخیر تا ایناندازه برایتان گران تمام شده که قدرت و توان منطق ورزی و استدلال درست را از شما سلب نموده و همراه با آه و درد، مردم شجاع و آگاه تهران را ناله و نفرین میکنید و مینوازید! به تعبیر کلام الهی که در زبان آن امام انقلاب جاری شد: این تذهبون؟ و یا به قول زنده یاد سهراب سپهری بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم. میتوانم با اطمینان بگویم که رأی مردم تهران، نه تنها در مغایرت با ارزشها و آرمانهای انقلاب و خواستههای نظام نبود، بلکه کاملاً در جهت دفاع از اهداف انقلاب و دستاوردهای آن است و به امید خداوند مایه خیر و برکت برای کشور و مردم خواهد بود. به قول لسانالغیب شیراز: باش تا صبح دولتت بدمد کین هنوز از علایم سحر است.