گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود؟
تا اختیار کردی از آن، این طریق را
گفت آن گلیم خویش برون می برد ز موج
وین جهد می کند که، بگیرد غریق را
امروز مصادف با هشتاد و سومین سالروز تولد مردی است که عمر خویش را به مصداق شعر سعدی شیرازی وقف ساختن ایرانی آباد در سایه اسلامی پویا و کارآمد کرده است.
سخن از اکبر هاشمیرفسنجانی است که نامش بر هر لقب و تعبیر دیگری افزون است، مردی از خطه کرمان که در نوجوانی راه طلبگی و معرفت را پیشه کرد و امروز نیز پس از ۶۰ و اندی سال همچنان خود را طلبهای بیش نمیداند.
با اینکه خود در اوج درک سیاست و دیانت خویش قرار دارد با گریز از دایره انجماد و تحجّر، روز به روز بر اندیشه خود نقشی نو میزند و جلو میرود.
در مجال کوتاه این کلام، روایت از نقش آفرینیهای تاریخی این “پیرِ اعتدال” میتواند همچون مقدمهای باشد بر کلام ایشان تا همه بدانند که سخن را از زبان چه کسی میشنوند.
تاریخ اولین بازداشت هاشمی به مرداد ۱۳۳۷ باز میگردد . جالب اینجاست که تاریخ چاپ اولین کتاب او نیز همان سال است، چاپ کتاب امیرکبیر در سال ۱۳۳۷ . جوانی هاشمیرفسنجانی یکسره در التهاب مبارزه گذشت، یا زندانی و زیر شکنجه بود یا فراری و تحت تعقیب و یا فرآتر از اینها رخت هجرت میبست و راه عراق و لبنان و اروپا و حتی آمریکا را در مینوردید.
امّا آنچه از اولین روزهای مبارزه مورد توجه امام قرار گرفت، قدرت بیان و نفوذ قلم هاشمی بود. قدرتی بیش از شجاعت مبارزاتش؛ چرا که امام همواره تفکر را مقدم بر شجاعت می دانستند.
شاید بر همین مبنا که مرحوم علامه دوانی در خاطرهاش از عاشورای ۴۲ آورده: «امام کتاب سرگذشت فلسطین را به من و اندرزگو هدیه دادند و فرمودند: قدر این آقای هاشمی را بدانید».
این توجه امام به هاشمیرفسنجانی تا آخرین روز حیاتشان ادامه داشت به گونهای که در بالاترین تصمیمات همواره نظرات او را مورد توجه قرار میدادند، هیچکس هشدار و تذکری از امام به هاشمی به یاد ندارد و به قول رهبرمعظم انقلاب هیچکس در دوران مبارزه تا آخرین روز حیات امام، از هاشمی به ایشان نزدیکتر نبود».
و این گونه بود که نام هاشمیرفسنجانی و انقلاب چنان درهم تنیده شده که «شناسنامه انقلاب» میخوانندش، ریاست مجالس شورای اسلامی و خبرگان، جانشینی امام و فرماندهی دفاع مقدس، ریاستجمهوری و بازسازی خرابیهای جنگ و ریاست ربع قرنی بر مجمع تشخیص مصلحت نظام، تنها گوشهای از کارنامه پرافتخارش را به خود اختصاص داد. چرا که او همراهی با مردم بر هر چیزی مقدم میداند و هاشمی را فقط وقتی هاشمی میداند که در کنار مردم باشد.
در سلوک اجتماعیاش نشانی از تکبر نیست و در سلوک سیاسیاش، کینه جایی ندارد، ریاکاری در منشش جایی ندارد، خود را هرگز برتر ندانسته و نمیداند و اشتباهش را می پذیرد و اصلاح میکند.
هرگز بر خطای خود اصرار نمیکند و دیگران را نیز از آن برحذر میدارد شاید از همین جهت باشد که تندروها هرگز او را بر نمیتابند. چپ و راستش هم فرقی ندارد.
هاشمی در دهه ۶۰ گفته بود که شعار مرگ بر بدحجاب ندهند درمیانه دهه ۷۰ از حقالنّاس بودن رای مردم گفت و پای همین حرف هم دوباره در نمازجمعه سال ۸۸ ایستاد و دعا کرد که “انشاءالله دوباره هرچه رأی مردم است، همانطور باشد” و برای تحقق دعایش هم لحظهای آرام نگرفت و حتی آبروی ۶۰ سالهاش را به معامله با قلب مردم سپرد تا در انتخابات ۹۲ دوباره جشن پیروزی مردم برقرار شود.
خُنُک آن قماربازی که بباخت هر چه بودش
بنماند هیچش الّا، هوس قمار دیگر
یادت گرامی آیت الله