روزنامه ی اطلاعات با یک مقدمه، یادداشت ابوالقاسم سرحدیزاده در دفاع از حجت الاسلام والمسلمین حجتی کرمانی را منتشر کرده است:
آقای ابوالقاسم سرحدیزاده از چهرههای سرشناس مبارز قبل از انقلاب، پس از تحمل حدود ۱۴ سال زندان به خاطر عضویت در «حزب ملل اسلامی» در آستانه پیروزی انقلاب آزاد شد و پس از انقلاب در سمتهای مختلفی از جمله «وزیر کار» در دولت دوم حضرت آیتالله خامنهای و سه دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی (دوره سوم، چهارم و ششم) خدمت کرده است. وی اکنون به مطالعه و اندیشهورزی مشغول است بیشتر میخواند و میاندیشد و کمتر میگوید و مینویسد.
***
این روزها رد صلاحیت بسیاری از پیشکسوتان انقلاب توسط شورای نگهبان و توهین و دهنکجی رسانهها، سایتها و روزنامه هتاک به آنان موجی از اندوه و ناامیدی را در میان دوستداران و دلسوزان نظام به وجود آورده است. این اقدامات در حالی صورت میگیرد که در فضای پس از برجام، ایران در سایه مدیریت داهیانه رهبر فرزانه انقلاب و تدبیر ریاست محترم جمهوری در اوج قدرت و نفوذ خود در طول چهار صدسال گذشته قرار دارد و جهانیان به دقت اوضاع کشور ما را رصد میکنند. اهانتها و لجنپراکنیهای برخی رجال و رسانههای افراطی علیه سابقون اولون انقلاب و امام مانند آیتالله هاشمی رفسنجانی و حجتالاسلام محمدجواد حجتی کرمانی و بسیاری دیگر، صاحب این قلم را، به یاد هتاکان بیریشه قبل از انقلاب میاندازد که رهبران نهضت و قیام را با اسامی مستعار با انواع جسارتها و تهمتها مورد هجمه قرار میدادند و امروز اما آشکارا و بیهیچ حد و مرزی، قدیمیترین یاران و رهروان واقعی امام را در رسانههای رسمی کشور به باد توهین و ناسزا میگیرند و از هیچکس و هیچ نهادی ترس و بیم ندارند. امروز کسانی که در مکتب و منبر خود با اسلامیت و روحانیت انقلاب و قیام علیه شاه مخالفت میکردند و با همه وجود سعی نمودند تا صدای انقلاب و امام را خاموش کنند. آنچنان انقلاب را به نام خود مصادره کردهاند که گویی اصلاً خمینیها، هاشمیها و حجتی ها در نهضت و مبارزه نبودهاند. این نورسیدگان دو آتشه که در نتیجه تلاش و مبارزه و تحمل زندان و شکنجه پیشکسوتان انقلاب بر اریکه قدرت نشسته و سالهاست که بیهیچ رنج و سابقهای از مواهب انقلاب بهره میبرند، چنان مست و شیفته و سودازده گشتهاند که فراموش کردهاند، این نوع کارها، بیش از هرچیز، تعریض به مقام معظم رهبری است که با حکمت و فراست، کشور ما را در همه این سالها از موج بحرانها عبور داده و هرجا خطا و انحرافی را دیده و میبینند، به سرعت و دقت جلوی آن را میگیرند.
در این یادداشت، مجال آن نیست تا از اکثریت قریب به اتفاق پیشکسوتان انقلاب که امروزه در معرض له شدن و لگدمال گشتن توسط ارابه حذف و هتاکی افراطگرایان قرار گرفتهاند، سخن گویم. بنابراین صرفاً به یکی از مظلومترین و برجستهترین آنان میپردازم که بیش از ۵۵ سال با او محشور و مأنوس بودهام و او کسی جز حجتالاسلام والمسلمین محمدجواد حجتی کرمانی نیست.
این کلمات را بیشتر خطاب به کسانی مینویسم که او را برای عضویت در مجلس خبرگان رهبری، رد صلاحیت کردند. برای کسانی مینویسم که هرگز گذرشان به جمعهای مبارزین انقلابی دهه چهل و پنجاه و بیداد گاهها و شکنجهگاههای طاغوت پهلوی نیفتاده و بنابراین هرگز هیچ شناختی از شخصیتی به نام محمدجواد حجتی کرمانی ندارند. اینجانب حجتی کرمانی را از سال ۱۳۴۰ میشناسم؛ از همان زمانی که همرزم دیرینم کاظم موسوی بجنوردی، که این روزها نام و یاد او و یارانش هم از کتابهای درسی پاک شده و دائر?المعارف بزرگ اسلامی و جهانیاش هم به سبب عدم تخصیص بودجه در آستانه تعطیلی قرار گرفته، حزب ملل اسلامی را با هدف سرنگونی سلطنت و برپایی جمهوری اسلامی تشکیل داد. حجتی کرمانی با آن که روحانی اهل منبر و شناخته شدهای بود، به حزب ملل پیوست و تا زمانی که در سال ۱۳۴۴، این حزب لو رفت و رهبرش به اعدام و ۵۵ نفر از اعضایش از جمله حجتی کرمانی به زندانهای طویلالمدت محکوم شدند، مشغول مبارزه بود و چندبار هم بازداشت شد.
حجتی کرمانی همان کسی است که وقتی حسنعلی منصور در ۱ بهمن ۱۳۴۳ ترور شد، بلافاصله به منبر رفت و این شعر حکیم شفایی اصفهانی را خواند که «دیدی خون ناحق پروانه شمع را ر چندان امان نداد که شب را سحر کند»
آنان که آن روز پای منبر او بودند، خوب به یاد میآورند که هنوز حجتی کرمانی از منبرش پایین نیامده بود که مأموران ستمشاهی به سراغش آمدند و حرمت عبا و عمامه او را رعایت نکردند و رهسپار زندانش ساختند.
حجتی کرمانی همان کسی است که وقتی اعضای حزب ملل را در بهمن ماه سال ۱۳۴۴ به بیدادگاه پادگان جمشیدیه بردند، محکم و استوار از میان جمع به پا خاست و با صدایی رسا خطاب به دادستان و قاضی مزدبگیر و اجیر رژیم گفت: «الله مولانا و لا مولالکم» ندایی که با همراهی ۵۵ جوان حزب ملل، آن بیدادگاه ترسناک و رعبانگیز را به لرزه در آورد. او همان کسی است که در لایحه دفاعیهاش در برابر دستگاه زر و زور و تزویر شاه با قدرت و صلابت، یک ساعت کامل سخن گفت و خطاب به شاه و هیات حاکمه گفت که ملت ایران هرگز در برابر ظلم و زورگویی ساکت نبوده و پس از این هم ساکت نخواهد ماند و کاخ ظلم او را ویران خواهد کرد. او در حالی که به خوبی میدانست احتمال اعدام او به خاطر این سخنان وجود دارد، کودتای ۲۸ مرداد را محکوم کرد و از دکتر مصدق دفاع نمود. آقای بجنوردی به خاطر این شجاعت، همیشه میگفت که آقای حجتی «دل شیر» دارد.
حجتی کرمانی در آن دادگاه فرمایشی و مضحک به ده سال زندان محکوم شد و در خلال دوره محکومیتش و برای شکستن او چند بار هم به دیگرزندانهای تهران و شهرستان تبعید شد. زندانیان زندان قصر به خوبی به یاد دارند که وقتی حجتی کرمانی تسلیم شکنجهگران رژیم نشد، چگونه آنان در اوج بیرحمی و قساوت، عمامه او را به گردنش انداختند و درراهروهای دادگاه به روی زمین کشیدند. اگر هتاکان این زمانه که شبانهروز مشغول لگدمال کردن شخصیت و اندیشه و پیشینه کسانی مانند حجتی کرمانیاند ذرهای در برابر وجدان خود، خدا و خلق خدا احساس مسئولیت میکردند هرگز حاضر نبودند اینگونه به آنان بیحرمتی و هتاکی کنند و مانع تداوم خدماتشان به اسلام و انقلاب گردند.
اگر رد صلاحیتکنندگان حجتی کرمانی، حتی یک شبانهروز سابقه زندان و شکنجه داشتند به خوبی میدانستند که حجتی ده سال متوالی زیر شکنجههای متفاوت و متنوع دژخیمان رژیم بود ولی هرگز نشکست و تسلیم نشد. همبندان حجتی کرمانی به خوبی میدانند که مسئولان زندان بارها به او گفتند که فقط در یک جمله بنویسد که «اشتباه کرده و از کار خود پشیمان است»؛ کاری که البته برخی منصبداران امروز با استدلالهای مختلف انجام دادند و از زندان رها شدند، اما حجتی کرمانی هرگز نپذیرفت. سهل است که ساواک حتی به این رضایت داد که حجتی کرمانی فقط متعهد شود علیه شاه و سلطنت چیزی نگوید و آزاد شود اما او باز هم نپذیرفت و همه ده سال محکومیتش را با عزت و افتخار طی کرد.
من و بیشتر مبارزین انقلاب که آن روزها، پای کلاس تفسیر قرآن و فقه و اصول حجتی کرمانی در زندان مینشستیم به خوبی به یاد داریم که این روحانی برجسته، به همراه آیتالله انواری تنها روحانیونی بودند که به سبب عضویت در گروههای مسلح و شرکت در مبارزه مسلحانه برای سرنگونی سلطنت به زندان طویلالمدت محکوم شده بودند. در سالهای دهه چهل که زندان قصر مملو از زندانیان چپ و ملیگرا بود و زندانیان مسلمان در اقلیت و غربت و اغلب در معرض تغییر ایدئولوژی بودند، حجتی کرمانی و انواری، به تنها امید جوانان مسلمان و عامل تداوم دینداری و آگاهی آنان تبدیل شدند. حجتی نه تنها بسیاری از جوانان مسلمان را از خطر انحراف حفظ کرد بلکه، آنچنان مهربان و صادق و اهل تسامح بود که زندانیان چپ و ملیگرا هم به او علاقه زیادی داشتند و گاه در کلاسهایش هم شرکت میکردند. این روحانی شجاع و آزاداندیش، که به حق میتوان او را «پهلوان انقلاب» نامید، آنچنان شیفته انقلاب و امام و مردم و آرمان خودش بود، که حاضر بود هر خطری را به جان بپذیرد ولی اصول خود را حفظ کند. او حتی در دوران زندان، خانوادهاش را از دست داد و زندگیاش از هم پاشید ولی از اسلام و امام دست نکشید.
بعد از انقلاب هم حجتی کرمانی، با وجود برخورداری از موقعیتهای کسب قدرت، سراغ پست و مقامهای آنچنانی نرفت و هرگز دینش را به دنیا نیالود و بیشتر بهکار فرهنگی پرداخت و همواره حلقه وصل نیروهای مختلف انقلاب بود.
در زمستان امسال به سبب اصرار پیشکسوتان انقلاب، بهرغم میل شخصی، در انتخابات خبرگان ثبتنام نمود ولی در کمال شگفتی رد صلاحیت شد. بهراستی رد صلاحیت او دقیقاً در پنجاهمین سال افشاگری او علیه شاه در بیدادگاه نظامی، اشک را بر چشمان همه پیشکسوتان انقلاب و امام جاری کرد و این پرسش را برای آنان پیش آورد که «این تذهبون» چرا باید کار انقلاب به جایی برسد که عاشقان اسلام و امام و انقلاب همچون حجتی کرمانی به جرم ضدیت با این ارکان رد صلاحیت شوند؛ سهل است که توسط هتاکان زمانه مورد تمسخر و هتک حرمت قرار گیرند و شخصیتشان در کوی و برزن و در مقابل خاص و عام لگدمال شود و نورسیدگانی که هرگز کمترین علاقهای به امام نداشته و ندارند به جای آنان بر صدر بنشینند و قدر ببینند.
ما را چه شده است؟ چرا بر شاخ نشسته و بن میبریم؟ آیا رد صلاحیت امثال حجتی کرمانی و منزوی کردن اکثریت قریب بهاتفاق دوستداران امام و انقلاب و رهبری و حتی رد صلاحیت حاج حسن آقا، نوه «فکری» نه فقط نسبی امام، چیزی جز بن بریدن و بر شاخ نشستن هست؟ بیدار و آگاه باشیم و نگذاریم که اسلام و انقلاب در اختیار نامحرمانی قرار گیرد که دل امام را خون کردند و امروز یاران و دوستدارانش را هم یکی یکی به ورطه حذف میکشانند. به یقین ورود افرادی مانند محمدجواد حجتی کرمانی به مجلس خبرگان، با آن همه سابقه انقلابی و تقوای اسلامی، سبب زینت این مجلس و آبروی نظام میشود و نبود آنان صدمه و ثلمهای به انقلاب و نظام وارد میآورد که هرگز فرصت جبران آن نخواهد بود. بیش از آنکه دیر شود، جبران کنیم که به قول قیصر امینپور «ناگهان چقدر زود دیر میشود»