می دانم صرف طرح چنین عنوانی چقدر با مخالفت و اعتراض مواجه خواهد شد.رد صلاحیت ها آنقدر گسترده بودند که حتی صدای شماری از اصولگرایان را هم درآورد.کم نیستند استانهایی که حتی یک داوطلب اصلاح طلب یا طرفدار دولت هم تایید صلاحیت نشدند.بنده قبلا گفته بودم که شورای نگهبان «مثل برگ خزان رد صلاحیت خواهد کرد.» اما آنچه درعمل اتفاق افتاد از آنچه که بنده یا بدبین ترین اصلاح طلبان هم تصور می کردیم بدتربود.بسیاری سرخورده و ناامیدانه می گویند که «چرا باید در انتخابات شرکت کنیم؟» «وقتی حتی یک نفر را هم شورای نگهبان درفهرست نامزد های حوزه انتخابیه مان باقی نگذاشته،در انتخابات شرکت کنیم که به کدام نامزدمان رای بدهیم؟» بیشترین مطالبی که در فضای مجازی بعد از اعلام رد صلاحیت ها بهراه افتاده مسئله «بایکوت» است.بسیاری با غرور و افتخارمی نویسند که در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده اند.بهنظر می رسد یک موجی در حال بهراه افتادن است که عدم شرکت در انتخابات را یک جور اعتراض مدنی به رد صلاحیت ها می داند.برخی دیگر استدلال می کنند که شرکت در انتخابات هفتم اسفند با توجه به این همه رد صلاحیت،مشروعیت بخشی به یک انتخابات غیر دموکراتیک است.با توجه به این واکنشها،«چه باید کرد؟» موضع اصلاح طلبان و در یک سطح گسترده تر مردم عادی در این انتخابات چه باید باشد؟ضمن آنکه یقیناچند چهره شناخته شده رد صلاحیت شده(دکترعلی مطهری و….) تایید صلاحیت خواهند شد.آیا بایکوت و شرکت نکردن در انتخابات واکنش درستی است؟ آیا رای دادن دراین شرایط، زدن مهر تایید بریک روند غیر دموکراتیک ومشروعیت بخشی به رد صلاحیت ها ودرنتیجه همراهی با پایمال کردن حقوق شهروندی نخواهدبود؟
دوستان عزیز،ما تحت هر شرایطی باید با تمام توان در انتخابات پیش رو شرکت نماییم.بنده۲ دلیل برای این دیدگاه دارم؛ نخست آنکه تجربیات انتخابات گذشته است؛ودرست تر گفته باشم بی حاصل و حتی مخرب بودن نتایج بایکوت انتخابات بوده است.تجربه گذشته نشان می دهد که هرگاه ما در انتخابات شرکت نکرده ایم نه تنها شرایط بهتر نشده و پیشرفتی نکردهایم(درامرتوسعه کشوراعم از توسعه سیاسی و اقتصادی)، بلکه یک گام هم بهعقب رفته ایم.فی الواقع در سه انتخابات گذشته(مجالس هفتم،هشتم و بالاخص نهم) رای ندادن یا عدم شرکت در انتخابات کاملا بهنفع جریانات رادیکال و تندرو تمام شد.البته برخی مسئولان از پایین بودن میزان مشارکت خیلی خوشحال نمی شوند.صدالبته که برای بهره برداری هم در داخل کشور و هم درعرصه بین المللی مسئولان ترجیح میدهند میزان مشارکت خیلی بالا باشد؛ اما نه به هر بهایی.نه به بهای تشکیل یک مجلس نافرمان ومستقل فی الواقع میان دو گزینه مشارکت بالا اما تشکیل یک مجلس مستقل در یکسو و مشارکت پایین اما رسیدن به مجلسی مطیع،مسئولان یقینا دومیرا انتخاب خواهند کرد.مرادم آن است که رویکرد بایکوت و رای ندادن چندان حربه نیرومندی نیست که طرف مقابل را نگران کرده و وادار به تجدید نظر درموضعگیری ورفتارهای
سیاسیاش کند.
تجربه انتخابات مجلس نهم در اسفند ۹۰ بهترین گواه بی حاصل بودن این تاکتیک است.در آن انتخابات اصلاح طلبان مشارکت فعالی نداشتند و بسیاری از مردم رای ندادند.آن رویکرد دقیقا بهنفع محافظه کاران و اعضای جبهه پایداری(جناب روحا… حسینیان، جناب حمید رسایی،آقای دکتر مهدی کوچکزاده،آقای دکتر اصغر زارعی،سرکار خانم فاطمه آلیا و….) تمام شد و بسیاری از آنان از تهران که نزدیک به ۶ میلیون رای دهنده داشت،با ۵ درصد با حول و حوش ۳۰۰ هزار رای به مجلس
راه یافتند.
اما دلایل بعدیام برای لزوم شرکت در انتخابات؛نخست آنکه ما میتوانیم به اصولگرایانی که در نقطه مقابل تندرو ها قرار دارند رای بدهیم.تقویت اعتدال ومیانه روی در بلند مدت گامیدر جهت اصلاحات است.اما دلیل دیگرم برای لزوم شرکت در انتخابات بسیار بنیادی تر است و در برگیرنده تقویت و پیشبرد اصلاحات است.
همه کسانیکه ثبت نام کرده اند چهرهها و فعالان سیاسی نیستند.ممکن است برخی از آنها اشخاص تحصیلکرده،با تجربیات اجرایی و متخصص باشند.این داوطلبین چون فعالیت سیاسی نداشتهاند بنابراین شورای نگهبان هم حساسیتی روی آنها نداشته و تایید صلاحیت شده اند.اصلاح طلبان میتوانند روی این دست داوطلبین بررسی بهعمل آورده و ای بسا در میان آنان اشخاصی را بیابند که اگر چه تا کنون صبغه اصلاح طلبی نداشته اند اما میتوانند نیروهای بالقوه مناسبی برای اصلاحات در آینده شوند و در نتیجه اصلاح طلبان میتوانند روی چنین افرادی سرمایه گذاری کرده وآنان را در لیست نامزد هایشان قرار بدهند.
شاید برخی از آنها بعدا معلوم شود که انتخاب مناسبی نبوده اند و پس از راهیابی به مجلس بهسمت قدرت رفته و به جرگه اصولگرایان بپیوندند.اما یقینا برخی از آنها هم ممکن است بهتدریج بدل به نیروهای ارزشمندی برای جریان اصلاحات شوند.دوستان،اصلاحات یعنی دموکراسیخواهی،آزادیخواهی،مطالبه حاکمیت قانون و توسعه سیاسی.ممکن است امروز نمایندهای چندان دل در گروی این ارزشها نگذارده باشد،اما آیا این احتمال وجودندارد که بهتدریج تمایل به این مطالبات پیدا کند؟ هیچکس اصلاح طلب متولد نمیشود بلکه ممکن است بعضی ها در مسیر تحول اجتماعی شان اصلاح طلب بشوند.
دوستان عزیزی که رد صلاحیت های گسترده اصلاح طلبان افسرده و ناامیدتان ساخته،فراموش نکنیم که مهم تر ازچهره های اصلاحطلبی که امروز رد صلاحیت شده اند،اندیشه اصلاحطلبی است که در دوم خرداد ۷۶ متولد شد و باوجود همه قلع و قمع ها زنده مانده و بهقول قدیمیها قدکشیده و بزرگ شده است.حتما و حکما ضرورت ندارد که یک چهره اصلاح طلب در مجلس دهم حضور پیدا کند تا اصلاحات بهجلو برود.
هرفرد گمنام و ناشناسی که علاقهمند به نظام وکشور،تحصیلکرده،معتدل ومیانه رو با یک درجه ای ازآزادیخواهی وبالاخره دلش در گروی پیشرفت و ترقی کشور باشد،میتواند روزی یک اصلاح طلب تمامقد شده و اصلاحات را به پیش ببرد.همه ۸۰ میلیون را که نمیشود رد صلاحیت کرد. اصراری نداشته باشیم که اصلاح طلبان فعلی حکما به مجلس راه یابند و تصور نکنیم که اگرآنها به مجلس دهم راه نیابند متوقف شده ایم.اصلاحات از میان خیل عظیم جوانان دهه ۶۰ و حتی دهه ۷۰ رهبران فردایش را تامین
خواهد کرد.
این یک پروسه تاریخی است که نه با رد صلاحیت میتوان جلوی آنرا گرفت و نه با
غلوزنجیر«فتنه» میشود آنرا به بند کشید.بیاییم کاری را که در انتخابات ۹۲ بعد از رد صلاحیت آقای هاشمیرفسنجانی کردیم و با بهمنی که با ۱۹ میلیون رای به آقای روحانی بهراه انداختیم و اصولگرایان را کیش و مات کردیم،باردیگر در ۷ اسفند تکرار کرده و با رای دادن به هرنامزدی که رهبری اصلاحات در سراسر کشور تعیین میکند نشان دهیم که پایمال کردن حقوق ابتدایی و اولیه شهروندی در قالب رد صلاحیت ها چقدر برعزم ما در پیشبرد اصلاحات
افزوده است.