به گزارش انصاف نیوز، «سیدعطاءالله مهاجرانی»، معاون پارلمانی نخست وزیر در دوران نخست وزیری میرحسین موسوی، معاون پارلمانی رئیس جمهور در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و وزیر ارشاد در دولت سیدمحمد خاتمی، در یادداشتی با عنوان «هاشمی رفسنجانی: الذی لیس کمثله شخص!» در وبلاگ خود به مناسبت درگذشت آیت الله هاشمی رفسنجانی نوشت:
این عنوان را از طلال سلمان روزنامه نگار برجسته لبنانی و سردبیر السفیر وام گرفته ام. او در سوگ هانی فحص، که برای من هم بمثابه دوستی شفیق و پرمهر بود، از همین عنوان یا تیتر استفاده کرد. این شیوه و یا سبک نگارش طلال سلمان بود که طنین ایات را در نوشته هایش می توان دید. آهنگ قلمِ طلال سلمان است. چنان که بر روی میزش هم این ایه قرآنی نصب شده بود: الذی علم بالقلم.
واقعیت این است که اگر برای هانی فحص نظیری نمی شناسیم. اما هاشمی رفسنجانی!؟ نه تنها نظیری نداشت، بلکه گمان نمی کنم در آینده هم ملت ما شاهد فردی با مختصات هاشمی رفسنجانی باشد. او یک شخصیت مرکّب بود. ابعاد محتلفی داشت. جغرافیا و تاریخ و وضعیت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران و منطقه دست به دست هم دادند و او در چنین بوته ای، بوتهٔ انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی ساخته شد. این اقبال را داشتم که بیست و پنج سال با ایشان آشنا و یا همکارنزدیک بودم. هشت سال به عنوان معاون امور حقوقی و پارلمانی، چهارسال نماینده دوره اول و نیز عضو هیات رئیسه در بخشی از آن دوره، در دوران وزارت هم به مناسبت های مختلف ایشان را می دیدم و به ایشان پناه می بردم و یاری و راهنمایی می خواستم. در هر دیدار جلوه تازه ای از شخصیت ایشان بروز و نمود پیدا می کرد. او برای من و نسل ما که در حلقه مدیران نسل اول انقلاب بودیم، نماینده مجلس و… به مثابه راهنما بود. چه ویژگی هایی داشت که او را در چنان موقعیتی قرار داده بود؟
یکم: هاشمی بیشتر اهل اندیشه و دقت بود. تعقل و تفکر و تدبر. نکته بین بود با همان دقت هایی که در فهم این واژه ها در قرآن مجید وجود دارد. تفسیر راهنمای او شاهد این سخن است. تفاسیر قرآن مجید را اگر بر حسب طبقه بندی زمانی بخوانیم. مثلا از طبری شروع کنیم تا تفسیر های معاصر. می بینیم که بخش عمده تفاسیر متاخر، از تفاسیر متقدم اقتباس شده است. تفسیر راهنما این گونه نیست. البته زندان هم که سرچشمه اندیشیدن و آفرینش این تفسیر بوده است، فضایی است برای اندیشیدن و غور کردن.
این شیوه هاشمی در سخن گفتن او، در اداره جلسات مجلس و دولت و مجمع به روشنی دیده می شد. خوب گوش کردن، دقیق اندیشیدن، رشته سخن و فکر را نگاه داشتن و به استنتاج روشن رسیدن.
عبدالعزیز روّاس مشاور ارشد، سلطان قابوس با من تماس گرفت که می خواهد به ایران بیاید و ملاقاتی با آقای هاشمی داشته باشد. هنوز اشغال عراق اتفاق نیفتاده بود. آقای هاشمی به ایشان خوشامد گفت و گفت: من آماده شنیدن سخنان شما هستم. رواس گفت: شما بزرگ ما هستید و با تجربه من ترجیح می دهم شما صحبت کنید. آقای هاشمی گفت: رسم ما این است که مهمان عزیز است و او پیش قدم در سخن باشد؛ حالا که شما می خواهید من شروع کنم. با اجازه شما این پرسش را مطرح می کنم؛ دیروز آقای بن علوی وزیر خارجه شما گفت: آمریکا به عراق حمله می کند. می خواستم بپرسم که این موضوع تحلیل شماست یا اطلاع از حمله آمریکا دارید؟ بحث شروع شد و در همان بستری مدیریت شد که آقای هاشمی می خواست. درست مثل یک معمار بحث را مدیریت می کرد و شکل می داد و به نتیجه می رسانید. من در عمرم که با اشخاص محتلف آشنا بوده ام و کار کرده ام، این ویژگی درخشنده را در دیگری ندیدم. اقتصاد کلمه در سخن خود و نیز دقت مدام و پرسشگری میناگرانه در بحث.
دوم: او انسان عرصه های مهم و فردی با همت عالی بود. این تعبیر از امام حسین علیه السلام است که ان الله یحب معالی الامور. خداوند کارهای بزرگ را دوست دارد. انقلاب یک کار بزرگ بود و هاشمی در معماری آن نقش درجه اول پس از آیه الله خمینی داشت. در واقع او سازمانده بود. به این سرفصل ها و نقش دوران ساز او در هر کدام نگاه کنید:
انقلاب اسلامی
شکل گیری نظام
نهاد مجلس شورای اسلامی
جنگ تحمیلی
سازندگی کشور پس از ویرانه های جنگ
دانشگاه آزاد
مترو تهران
سازمان دهی موقعیت منطقه ای و جهانی ایران
او هم در موقعیت کانونی و تصمیم گیری در این مراحل بود و هم در نقش برنامه ریز و سازمانده عمل می کرد.
سوم: او همان سادگی و صفای اهل روستا، همان هوش طبیعی و چالاکی و چابکی را در کار و زندگی داشت. یک بار با یکی از وزرا که لبّاده سنگینی پوشیده بود، در حالی که لبه لباده را لمس می کرد و تعریف می کرد، به شوخی گفت: از این بار خسته نمی شوی! راحتی؟ خدا وکیلی؟ حرف زدنش، راه رفتنش، اشاره هایش همه راحت و دوست داشتنی بود. بی هیچ نقشی از تصنع.
چهارم: هاشمی ایمان ناب و صیقل خورده ای داشت. او که انسان تصمیم گیرنده در جنگ و مدیریت عالی کشور بود، بسیار پر عاطفه بود و اشکی روان داشت. وقتی می خواست روضه هم بخواند، گریه اش می گرفت بغضش می شکست. نه آن گریه های نمایشی جیغی که با چشمان خشک روضه خوان دیده اید. اشک از چشمانش می چکید. راحت و روان.
پنجم: هاشمی افق دید روشنی داشت. بی دلیل نیست که در دهه بیست عمر خود کتاب امیرکبیر را نوشت و کتاب سرگذشت فلسطین اکرم زعیتر را ترجمه کرد. هر دو کتاب افق دید ملی، منطقه ای و جهانی او را نشان می دهد.
ششم: خوش بینی و حسن ظن به انسان ها. می گفت من تمام مدتی که در زندان بودم، همیشه این حال را داشتم که فردا آزاد می شوم! در مجلس اول، نسبت به پرونده یکی از نمایندگان شمال اعتراض شده بود. روحانی بود که مدتی از عمر را در لبنان گذرانده بود. مخالف اعتبار نامه ایشان گفت: ایشان مادر آقای قَدَر، سفیر وقت ایران در لبنان را به مکه برده است! فکر می کرد خیلی حرف انقلابی زده و کارنامه نماینده را ملکوک کرده است. آقای هاشمی پس از سخن ایشان گفت: اگر سفیر وقت ایران از من هم می خواست مادرش را به مکه ببرم، همین کار را می کردم. این که یک وظیفه اخلاقی انسانی ماست. پیرزنی تنها نگران انجام وظایف حج اش بوده است. قدر مشترک این موارد که بسیارند، همان حسن ظن ایشان بود. به عبارت دیگر هاشمی در تمام عمر بدون کینه زندگی کرد.
هفتم: هاشمی در کنار رابطه مدیریتی دقیق و پرسشگرانه و منضبط با مدیران خود، از آنان حمایت می کرد و رابطه ای دوستی و پر مهر و عاطفی با مدیران خود داشت.
خوشبختانه با نگارش خاطرات، بسیاری از این امور، در دسترس است و می توان شخصیت هاشمی را از متن و نیز لا به لای سطور شناخت.
هاشمی شخصیتی بود و هست که انسان دلش برای او تنگ می شد و می شود! هیهات ان یاتی الزمان بمثله!
هاشمی رفسنجانی: فرهنگ و اعتلای ایران
آقای مهاجرانی یادداشتی تکمیلی نیز نوشته که ساعت ۳:۲۵ بامداد سه شنبه به متن اضافه شده است:
این یکی دو روز، پس از خبر درگذشت آیه الله هاشمی ، بازار نقد و تفسیر رواج پیدا کرده است. در این بازار همه گونه جنسی از زبان ها ی مختلف و با رویکرد های متفاوت عرضه می شود. یکی از این کالاها نقد آقای هاشمی ست که ایشان به فرهنگ بی توجه بوده است. به نظرم رسید نکته ای را در بارهٔ دولت ایشان و مقوله فرهنگ به یاد آورم.
از یاد نبریم که دولت ایشان در شهریورماه ۱۳۶۸ آغاز به کار کرد. نامه معرفی وزیران به مجلس را می خواستم تنظیم کنم. به آقای هاشمی گفتم شما نظر خاصی در باره نامه ندارید؟ رویکرد دولت یا مبانی شایسته ذکر؟ گفتند خودت می دانی. فقط یادت نرود از کلمهٔ ایران هم در نامه استفاده کنی مثلا آبادی ایران، سعادت ملت ایران. نامه را تنطیم کردم. این نامه با امضای ریاست محترم جمهوری به مجلس تقدیم و در همان روز امضای نامه، یعنی ۲۸ مرداد ۱۳۶۸ در جلسه علنی شماره ۱۳۲ مجلس شورای اسلامی به ریاست سرور ارجمند جناب اقای مهدی کروبی خوانده شد:
« امید ا ست دولت بتواند با اعتماد قوی نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی در سایه عنایت خداوند متعال وپای بندی به آرما نهای والای حضرت امام خمینی قدس سره الشریف وراهنمائی رهبر معظم ا نقلاب در راه خدمت به اسلام و ا نقلاب اسلامی ومردم رشید کشورمان واعتلای ایران توفیق یابد.»
روانشاد سعیدی سیرجانی با تاکید برهمین نکته: «اعتلای ایران» مقالهٔ نکته را در روزنامه اطلاعات نوشت که جنجالی در پی داشت. نوشت نخستین بار است که پس از پیروزی انقلاب در نامه رسمی معرفی وزیران و تبیین خط مشی دولت از اعتلای ایران سخن گفته می شود. مقاله در همان هفته نخست شهریور درروزنامه اطلاعات منتشر شد.
جناب آقای خاتمی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد، دکتر مصطفی معین وزیر علوم و آموزش عالی، دکتر محمد علی نجفی وزیر آموزش و پرورش و دکتر ایرج فاضل به عنوان وزیر بهداشت معرفی شدند. شما قوی تر و بهتر از این وزیران که در راس مهمترین وزارت خانه های فرهنگی و علمی و پژوهشی و آموزشی کشور قرار گرفتند، می شناسید؟ .
بدیهی است که رئیس جمهور رویکرد فرهنگی خود را در انتخاب وزرای متناسب با وزارت خانه های فرهنگی نشان می دهد. آقای هاشمی در معرفی اقای خاتمی و در واقع اشاره به ابقای ایشان در وزارت فرهنگ و ارشاد در جلسه رای اعتماد به وزیران گفتند:
آقای خاتمی را آقایان به خوبی میشناسند ، ایشان ابقا شدند، در وزارت ارشاد از نظر ما موفق اند، کارهای زیادی کرده اند،از سدهای زیادی عبور کردهاند سنت شکنی هایی که آنجا لازم بوده بشود ایشان کرده اند، راهها را باز کرده اند
به هنر توجه شده، به خیلی چیزهایی که مشکل بوده، در جامعه با روحیه هایی که وجود دارد کار را روان بکنیم توجه شده، ایشان کاملا بر وزارتخانه و نیازهای وزارتخانه مسلطند و ما دربررسی هایی که کردیم جایگزین مناسبتری از ایشان را برای اینکار ندیدیم.
در دوره دولت دوم ، آقای هاشمی می بایست به خواست رهبری به ناگزیر برخی وزیران را تغییر دهد. نظرش این بود که آقایان نوری و خاتمی را به عنوان معاونان رئیس جمهور در دولت نگاهدارد.
ایشان در معرفی آقای مهندس میرسلیم به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد نکاتی را مطرح کردند که به معنای دقیق، فاصله گیری ایشان از این وزارت خانه بود. در حقیقت تصریح کردند که از این به بعد اقای میرسلیم که روزگاری سرپرست نهاد ریاست جمهوری بوده اند؛ می توانند گزارش کار خود را مستقیما به آقا بدهند. با توجه به اعلام نامزدی آقای میرسلیم، اگر ایشان و موتلفه دوام آوردند، نکاتی در این مورد بعدا خواهم نوشت.
بدیهی ست در آن مقطع که پروژه تهاجم فرهنگی و بعد شبیخون فرهنگی و بعد ایلغار فرهنگی مطرح شده بود، آقای هاشمی به جای گلاویز شدن یا چالش در عرصه حاکمیت فرهنگی، تاکید خود را بیشتر بر صنعت و کشاورزی و ساماندهی سیاست منطقه ای و جهانی قرار داد. منتقدان آقای هاشمی، به تعبیر امام خمینی، وقتی به پیشینه شان نگاه می کنم، هیچگاه فرصت اداره یک دستگاه حتی متوسط را هم نداشته اند. نمی دانند که آن که در میانه صحنه است و با هزاران تقاضا و تنگنا رویاروست و کشور بعد از جنگ را در اختیار گرفته است، نمی تواند وقت کشور و ملت را صرف بگو مگو کند.
این هنر هاشمی بود، در صحنه ماندن و به قدر ممکن کوشیدن و کارکردن و موجب اعتلای کشور شدن.