صحبت از مشکلات جامعه زن نمی تواند به صورت یک بحث سطحی و گذرا مطرح شود. لازم است نظرات مطرح شده در حوزه زنان یادآوری و سپس به موارد و مشکلات روز پرداخته شود.
لذا در بررسی مشکل جامعه زن باید دو دیدگاه ترسیم شده مد نطر قرار گیرد. یکی سیر تاریخی وجود زن و دیگری پایگاه اجتماعی و حضور زن مدرن در جوامع بشری. در این صورت است که باز ذهن را مجبور به یادآوری می کنیم که از زمان تکامل تاریخی هژمونی مرد، زن به تمام معنای کلمه با مشکل بی هویتی مواجه بوده است. در واقع زنان از آن جایی که نظریه ماتریالیست بر زندگی های مدرن تسلط کامل یافته است در ایفای نقش خود با نوعی سردرگمی دست و پنجه نرم می کنند. بنابراین پرداختن به چنین مسئله ای را از جایگاه و پایگاه اجتماعی زن در سنت های گذشته باید آغاز نمود. در تاریخ جوامع بشری کیفیت و ماهیت تفکر در مورد زن، ارزش زن، نقش های منسوب به زن و به طور خلاصه جایگاه زن در اجتماع جز در موارد اندکی تأمل برانگیز می باشد.
زن در هند باستان زیر سلطه مطلق مرد می زیسته. زنان هند بدون هیچ قید و شرطی از شوهرانشان تبعیت می کردند و مجبور به حفظ وفاداری نسبت به همسر حتی بعد از مرگ او بودند. در تعاملات انسانی حق انتخاب و ترجیح از زنان ساقط بود و طبق یک رسم غیر انسانی به نام ساتی زنی که شوهرش را به تازگی از دست داده بود، در مراسم ختم شوهرش، می بایست خودش را آتش میزد. در هند باستان این رسم اهمیت فرهنگی و دینی بسیاری داشت و نشانه وفاداری زن به شوهر تلقی میشد. هر چند بیشتر ساتیها به صورت داوطلبانه انجام میگرفت اما فشارهای خانوادگی و اجتماعی و اجبارها زن را به شرکت در این مراسم وا میداشت. رسم ساتی هم در بین زنان عادی و هم در بین زنان اشرافی رایج بود و یک فریضه دینی محسوب میشد. این سنت دینی از تاریخ ۱۸۲۹م نادر و غیر قانونی شد. زن در هند باستان سمبل بدی بود و در اغلب موارد می بایست برای خدایان قربانی می شدند.
در ژاپن و چین باستان نیز ارزش زن با میزان احترام و خدمت او به شوهر و خانواده شوهر سنجیده می شد. مرد در خانواده بدون هیچ شائبه ای حاکم مطلق محسوب می شد. حال آنکه به زن به عنوان موجودی که باید اصلاح و تربیت شود می نگریستند. تا آنجا که کاربرد ضرب المثلی شنیع از آن روزگاران تا به امروز همچنان ادامه دارد.(اگر زن را هنگام صبح تنبیه کرده ای دلیلی ندارد که شب هنگام نیز تنبیه نکنی!)این ضرب المثل تکان دهنده افکار حاکم بر جامعه چین آن روزگاران را به طور آشکاری بیان می نماید.
در سنت یونان و روم باستان نیز اوضاع به همین منوال است. زن از هویتی شیء گونه برخوردار است و قابل خرید و فروش و واگذاری می باشد. مادر تمام بدی ها به حساب می آید و به عنوان موجودی که از خلقتی ناقص برخوردار است قلمداد می شود و تنها چیزی که به زن ارج می دهد جایگاه جنسیتی او در جوامع می باشد.«آفرودیت» یا با نام رومی اش «ونوس»مثال روشنی از صعود زن تا حد یک الهه می باشد. از این رو می توان با صراحت گفت که نظریه لیبیدو که هسته افکار زیگموند فروید مبدع علم روانکاوی را تشکیل می دهد، از میتولوژی یونان تأثیر پذیر بوده است.
در قرون وسطی نیز بحث های جنجالی زیادی در اثبات اینکه آیا زن دارای روح است یا موجودی فاقد روح و یا اینکه زن با شیطان سنخیتی دارد یا نه وجود داشته است. دربار پادشاهان رومی که نقطه اوج فانتزی پروری ها و افراط گری های غریزی در طول تاریخ به حساب می آید، بعد از پیدایش مسیحیت با محدودیتی از جانبان راهبان مسیحی روبرو شد چراکه مسیحیت نیز غرایز حیوانی را منسوخ می شمرد و ارج و قرب زن را به خاطر مادر مقدس همسان با الهه های جنسیت نمی دانست. اما تازه مسیحیان به دلیل شنیع خواندن غرایز حیوانی دشمن بشریت نامیده می شدند و زیر شکنجه هایی غیر انسانی کشته می شدند.
همین طور در عصر جاهلیت جایگاه اجتماعی زن همچنان در پایین ترین حد خود بود. زن از حق ارث پدری و شوهری محروم بود. فرزندان دختر منفور قلمداد می شدند و اینبار به روشی بی سابقه در تاریخ زنده به گور می شدند. زنی که به قوم و قبیله ای اسم و رسم دار منسوب نبود و آزاده خوانده نمی شد به عنوان شیء جنسی فروخته می شد یا به تاراج برده می شد.
در واقع تاریخ پر است از شواهدی که می تواند دلیل بر مدعایی باشد. زن همواره در قالب تنگ جنسیت و تولید مثل و البته شاید هم با پوشاندن ماهیت اصلی اش از جامعه ایزوله شده و بی هویت گشته است و در نبرد میان هستی و خلقتش مجبور به پذیرش هویتی ناخواسته بوده است.
اما اکنون که بعد از گذشت قرن ها به یک زندگی مدرن دست یافته آیا توانسته این هویت گم شده اش را باز یابد؟ زندگی مدرن با تمایلات جدیدی از نوع مصرف کنندگی، پایگاه اجتماعی و علاقه به برخورداری از رفاه بیشتر، مسائل و مشکلات دیگری از قبیل نقش اجتماعی و استقلال مالی و جنسیتی برای او به همراه دارد.
در واقع زن بعد از تحمل فشارهایی که ارمغان قرون تاریک بشریت به اوست اکنون توانسته روزنه ای برای خود باز کند و در پی حقوق مشترک انسانی خود باشد. او از قالب تنگ جنسیتی رهیده و متعهد نقش هایی خودساخته و خودخواسته گشته است. اگر زمانی در جامعه کوچک زنان درخشش زیور آلات زنان فامیل و آشنایان رقابت می آفرید اکنون شایستگی دارا بودن از رتبه و مرتبه اجتماعی زن است که حتی مردان را به فکر رقابت با آنان می اندازد و تبعیض سازمانی را به وجود می آورد. معضل بزرگی که زنان در پی حل آن هستند و قبولاندن تبحر خود به بازار کار اجتماعی. از سوی دیگر مسئله استقلال مالی زن مدرن نیز مطرح است. بعد از انقلاب صنعتی، زن با آرزوی استقلال مالی و دست یابی به نیازهایی نظیر مد، لوکس و به طور خلاصه مصرف گرایی درگیر اعتیادی پیچیده شد. اگر واقع بینانه به مسئله نزدیک شویم به وجود دو مقصر اصلی در این اعتیاد پی خواهیم برد. یکی شیوع مکتب های ماتریالیست و کاپیتالیست در جوامع و دیگری که نقش اصلی تری ایفا می کند خود زن، زن مدرن که برای دست یافتن به هویت اجتماعی خود راه به سرگشتگی هویتی برد. چرا که او به عنوان یک انسان ترجیح خود را نه درجهت نیازهای حیاتی، بلکه بیش تر از روی آرزوها و خواسته های گذرا و ناپایدار مشخص کرده است. اما عامل این مسئله را در کجا باید جستجو کرد؟
باز مجبوریم گریزی بزنیم به این مطلب که چون معیارهای فرهنگی در ایران به گونه ایست که مرد را نان آور خانه معرفی می کند، به همین اساس زن در اذهان از قید و بند تعهدات اقتصادی آزاد فرض می شود.همین نیز باعث می شود بسیاری از مشاغل در انحصار مردان باشد. حتی اگر جامعه درگیر بحران اقتصادی نیز باشد زنان را درگیر این بحران نمی دانند. این نگرش و بی طرف خواندن زن چیزی نیست جز همان تبعیض جنسیتی.
تبعیض جنسیتی از پیدا کردن شغل گرفته تا دریافت دستمزد زن را همواره مجبور به جدال کرده است. منطق پشت پرده این تبعیض نیز وجود دیدگاه های منفی در میان بسیاری از کارفرمایان درباره شاغلین زن است.
کارفرما(حتی اگر زن هم باشد) معتقد است زنان توان جسمی کافی برای انجام شغل مد نظر او را ندارند. اندوخته علمی و دانش زنان هرگز به پای تبحر مردان نمی رسد. زن شاغل به دلیل داشتن فرزند فکر آسوده ای برای انجام امورات کاری روز نخواهد داشت.(با اینکه مقدس ترین مشغله زن فرزندآوری و تربیت اوست، مرخصی زایمان به عنوان یک امتیاز منفی برای او به حساب می آید.) همین دلایل کافیست تا اکثر لیست های استخدامی حتی نهادهای دولتی تبدیل به تک جنسیتی شود و اینجاست که هر روز تعداد استخدام زنان کاهش می یابد.
با این وجود جامعه شاهد جهشی خارق العاده ای از سوی زنان بوده است. زنان مسئول و فعال توانسته اند انگ مصرف گرایی صرف را از پیشانی خود پاک کنند و با کارآفرینی و خود اشتغالی حتی در منزل، نقش و حضور خود در اجتماع مدرن شده را پررنگ تر از سابق کنند. اما تلاش صرف خود زنان برای پیشرفت یک اجتماع کافی نبوده و نخواهد بود و لازم است معضلات شغلی زنان به صورت کاملا جدی دنبال شده راهکارهای شایسته در نظر گرفته شود. چرا که اگر نقش زن در جوامع بشری کمرنگ قلمداد شود و تقسیم کار بین زنان و مردان تحت تأثیر ارزش ها و مدل های هر فرهنگ با رسوبات فرهنگی و دیدگاه های سنتی حاکم بر جامعه صورت پذیرد، خودباوری و توانایی های بالفعل و بالقوه زن، روز به روز کمرنگ تر خواهد شد. حال آنکه می بایست مشکلات اشتغال زنان چه در عرصه شخصی اعم از کمبود سرمایه و بازار کار مرتبط و چه در نهادهای دولتی اعم از حقوق پایین نسبت به نوع کار، بی عدالتی در توزیع پاداش و مزایا، ممانعت از حضور زنان در هنگام اتخاذ تصمیمات تازه، اعمال فشار به بهانه مقررات اداری برروی زنان، بی مسئولیتی در مقابله با مشکلات خاص زنان بر روی میز مذاکرات دولت قرار گیرد. همچنین نظارت به اعتدال در اعلام نیازهای استخدامی ضرورتی است که نمی تواند از مقام ارجح بودن برخوردار نباشد. چرا که بی توجهی به ساختار حاکم بر اشتغال زنان و مردان جامعه سبب رکود انگیزه اشتغال در زنان خواهد بود.
بنابراین آموزش های هدفمند در جهت فرایند جامعه پذیری و نهادینه شدن واسطه های مشترک زنان و دولت می تواند بسیاری از دلسردی ها و مشکلات شغلی زنان را از بین ببرد. تجدید نظر در قوانین و آیین نامه های مرتبط با معضل اشتغال زنان نیز ابهامات، تهدیدات و بی انگیزگی در زنان را به طور چشم گیری کاهش خواهد داد و زن را از سوق یافتن به ورطه بی هویتی و مصرف گرایی صرف در جامعه خواهد رهاند. انشاالله.