علی حقشناس٬ (روزنامه نگار) در متنی نوشت: سحر قریشی در گفتگو با رضا رشیدپور در برنامه دید در شب تنها خودش نبود، او طیف وسیعی از جوانان ایرانی را نمایندگی می کرد که جهل را، ندانستن را، عدم آگاهی را مایه مباهات می دانند. آنها بسیارند. کتاب نمی خوانند. در شبکههای اجتماعی فقط به جوک و فان و سوژه های خالهزنک روی خوش نشان می دهند. روزنامه و مجله نمی خرند مگر برای خواندن مصاحبه ستارهای مثل سحرقریشی یا النازشاکردوست …
تلوزیون هم برای آنها محدود می شود به کارتون یا فیلم و سریال هایی در حد فیلمِ “سه خط موازی” یا سریال جومونگ و برنامههای جم تیوی و امثالهم.
برای رفتارشان همان برهان قاطعی را دارند که سحر قریشی در برابر رشیدپور گفت: «خبرهای بد اذیتم می کند، پس از هر چه خبر است دوری می کنم!»
آنها تمایل شدیدی دارند به زندگی سرخوشانه. لذت بردن از زندگی در بدوی ترین حالت ممکن ایده آل آنهاست. زندگی در تعریف آنها فقط کسب لذت است. پس، چه نیازی به آگاهی؟
چه نیازی به دانستن؟
اما تاسف آور، تفاخر آنهاست به جهلشان.
شرمنده نیستند. به صراحت از این جهل می گویند و از بی فایده بودن آگاهی.
عده شان هم کم نیست،
زیادند، خیلی زیاد.
به اطرافتان نگاه کنید.
آنها را مییابید. سحر قریشی نماینده آنها بود. و الحق که نماینده شایسته ای هم بود برای این جماعت.
جماعتی که برای شان مهم نیست که فرق ترکیه و عربستان را نمیدانند،
مهم نیست که نمی توانند نام یک نویسنده و کتابش را ببرند،
مهم نیست که سعدی و حافظ را از هم تمیز نمی دهند،
مهم نیست که از هیچ چیز خبر ندارند.
اما برای شان مهم است که مارک لباس شان پرادا باشد یا گوچی!
آنها در حال تکثیرند. روز به روز بیشتر می شوند.
آنها به زودی تمام جامعه را فرا خواهند گرفت. خیلی زود.