ای غنچه ی خزان و زمستان در انتظار !
ای پیک دور و دیر شکوفایی بهار!
مارا ببین شکسته و تبدار و شرمسار
ما را ببین شکسته تر از پشت روزگار
گاهی به رغم نومیدی ها امیدوار
گاهی ز بی شکیبی بیهوده ، بیقرار
چندی دعای ” از چندی خسته رومتاب “
چندی دعای ” چندی بر روح ما ببار “
عمری ست خوانده ایم و اجابت نکرده ای
عمری ست مرده ایم … زهی داغ داغدار!
رقصان ز ضرب کوبه ی میخانه ی توایم
در ظاهر و خفیه و پنهان و آشکار
از لطف و عدل توست که همچند زاده اند
دم های بیکرانه و غم های بیشمار
مارا به شکر ، پشت همین در نگاه دار
هر روز شوق دیگر و عذری دگر بیار…!
( محمد جواد آسمان )